اسير

لينك دانلود (از وبلاگ سياوش قميشي)


اين من چون اسيري گم كرده راه
هردم درد پيري كرده تباه
اي كه را جدا گشته ز راهم ديگه مرده نگاهم
من اميدي ندارم كه تو باشي كنارم خسته جان
اين تو در كنارم خواب بلور هرشب چون سپيده هاله ي اشك

اي كه را جدا گشته ز راهم ديگه مرده نگاهم
من اميدي ندارم كه تو باشي كنارم خسته جان

بلور اشك از چشم غمينم ميريزه روي دامن خاك
از بخت بد خاك اشك شور و غمناك

Beacon Hill - the Departed soundtrack

هوارد شوور (Howard Leslie SHore) در 18 اكتبر 1946 بدنيا آمد. او برنده جايزه‌هاي Canadian Academy Award, Golden globe و Grammy به عنوان آهنگساز بوده است. از معروفترين كارهاي او ميشه به موسيقي فيلم‌هاي سه‌گانه ارباب حلقه‌ها(the Lord of the Rings triology) و سكوت بره‌ها(the Silence of the Lambs) اشاره كرد.

ديگر كارهاي او هم به ترتيب زير هستند:

 

Mrs. Doubtfire, Philadelphia, Edwood,se7en, Dogma, High Fildelity, panic room, The Aviator

هوارد براي فيلم هوانورد جايزه گولدن گلوب را دريافت كرده

مربوط:

سايت رسمي هوارد شوور

سايت رسمي شارون ايزبين (گيتارسيت)

The departed

The Departed

The Departed

کارگردان: مارتين اسکورسيزي
فيلمنامه: ويليام موناهان بر اساس سناريوي سيوف اي ماک و فليکس چانگ
موسيقي: هاوارد شور. مدير فيلمبرداري: مايکل بالهاوس. تدوين: تلما شون ميکر. طراح صحنه: کريستي زئيا
بازيگران: لئوناردو دي کاپريو[بيلي کاستيگان]، مت ديمون[کالين ساليوان]، جک نيکلسون[فرانک کاستيلو]، مارک والبرگ[ديگنام]، مارتين شين[اليور کوئينان]، ري وينستون[آقاي فرنچ]، ورا فارميگا [مدولين]. محصول ٢٠٠٦ آمريکا.

 

ديشب اين فيلم خيلي خوب را ديدم. فيلم the departed (مرده يا جدا شده) شايد يكي از فيلم‌هاي خيلي خوبي بود كه تو اين چند وقت مي‌ديدم. فيلمي كه از مجموعه‌اي از بازيكنان بزرگ مثل جك نيكلسون، دي‌كاپريو و يا مت ديمون به همراه يك كارگردان خوب مثل اسكورسيزي ساخته ميشه احتمال زياد فيلم خوبي بايد از كار در بياد و در اين مورد به نظر من همينطوره. فيلمي كه شايد بر اساس يك سوال ساده به وقوع مي‌پيونده و سادگي را در پيچيدگي كامل به اتمام ميرسونه. " وقتي يک اسلحه پر جلوي صورتت گرفته باشند، چه فرقي مي کند که پليس باشي يا تبهکار!"

پليس ايالت ماساچوست مبارزه گسترده اي را براي فرونشاندن بزرگ ترين تشکيلات تبهکارانه در شهر بوستون آغاز مي كنه. هدف پايان دادن به اقتدار فرانک کاستلو، پدرخوانده قدرتمند مافيايي از درون با استفاده از عنصري نفوذي است. از اين رو به بيلي کاستيگان جوان و اهل جنوب بوستون که تازه وارد نيروي پليس شده ماموريت داده مي شود تا به تشکيلات کاستلو نفوذ کند. کاستلو نيز به گونه اي مشابه کالين ساليوان، پسري را که با حمايت هاي او بزرگ شده، به عنوان خبرچين خود وارد تشکيلات پليس کرده است. کمتر کسي از ميان افراد پليس از هويت واقعي کاستيگان اطلاع دارد، اما زماني مي رسد که هم پليس و هم تبهکاران به وجود يک خبرچين در ميان خود شک مي کند و موقعيت هر دو خبرچين به خطر مي افتد. حال کاستيگان و ساليوان در کنار جمع آوري اطلاعات بايد به هويت خبرچين طرف مقابل نيز پي ببرند. اين دو مامور نفوذي که سال ها با هويت هاي دروغين زندگي کرده اند، ناخواسته در برابر هم قرار مي گيرند و نبردي سخت براي سر پا ماندن در دنياي تبهکاران را آغاز مي کنند...

فيلم ريتم خوب و تندي داره. اولش من يك كمي گيج شده بودم تو بعضي جاها. يعني درست نتوستم جاسوس بد را از جاسوس خوب تشخيص بدم :دي اما يه كم كه گذشت و دوزاري اينجانب هم افتاد شديدا از فيلم لذت بردم. حسن فيلم شايد به غير‌مترقبه بودن بعضي سكانس‌ها داشت. بعضي جاهايي كه مثلا انتظار داري كسي كشته بشه هيچ اتفاقي نمي‌افته و يا برعكس.  شايد با توضيحاتي كه دادم و خونديد فكر كنيد خوب اين هم يه فيلم مثل بقيه فيلم‌ها بوده و ساختنش كه كاري نداشته. اما احتمال زياد نظرتون بعد از ديدن فيلم عوض ميشه. ماجراهايي هم كه توي فيلم و بين دو جاسوس و دختري كه حضور داره اتفاق ميافته هم در نوع خودش جالبه. ماجراهاي عاشقانه و عاطفي، دروغ گفتن‌ها و ...

در هر حال فيلم خوبيه. ديدنش را به همگان توصيه مي‌كنيم! :دي

كنسرت موسيقي سنتي ژاپن

ديروز كنسرت موسيقي سنتي ژاپن در تالار انديشه حوزه هنري برگزار شد و من به اتفاق يكي از دوستان كه لطف كرد و من را به اين برنامه دعوت كرده بود براي ديدن كنسرت به محل برگزاري رفتيم.


خوب خلاصه بگم. خيلي عالي بود! با توجه به اينكه من كلا شرق و فرهنگشون را دوست دارم فكر كردم فقط من خوشم اومده، اما آخر برنامه همه از خوب بودن برنامه تعريف مي‌كردن و چند نفري با انگليسي و يا ژاپني دست و پا شكسته از مسئولين برگزاري تشكر مي‌كردن. اين برنامه با همكاري سفارت ژاپن در ايران، بنياد ژاپن و حوزه هنري و توسط گروه موسا برگزار شد. در معرفي گروه موسا داخل بروشوري كه داده شد نوشته بودند: " موسا به معناي سامورايي، مبين مردم ژاپن و تصويري از مبارزاني است كه بر ژاپن حكومت كرده و هنرهاي رزمي را به نمايش مي‌گذاشتند."


نوازندگان برنامه ها كه 6 نفر بودند و هر دو نفر ساز مخصوص به خودشون را مي زدند، از 3 ساز، به نامهاي "وادايكو - چيزي شبيه به طبل"، "سوگارو شاميسن - چيزي شبيه به تار يا سه تار" و "كوتو - چيزي شبيه به سنتور" استفاده مي‌كردند.


متاسفانه نداشتن گوشي موبايل خوب باعث شد كه نتونم الان اينجا از عكس‌ها يا فيلم‌هاي كنسرت استفاده كنم. كاش گوشيم خوب بود :-( اما سعي مي‌كنم چند تا عكس و فيلم براي معرفي ساز‌ها و نوع موسيقي كه ديدم پيدا كنم و اونها را معرفي كنم.


ساز وادايكو (طبل)


وادايكو wadaiko


كلمه تايكو - taiko در زبان ژاپني به معناي طبل استفاده ميشه و در خارج از ژاپن كلمه‌اي كه بيانگر تايكو يا طيل باشه همين كلمه وادايكو هست. وادايكو با توجه به تركيبي كه كه با انواع مشابه خودش در كره و چين داشته مدل‌ها و شكل‌هاي متنوعي داره و با توجه به منطقه‌هاي مختلف، طرز استفاده و شكل اون فرق مي‌كنه. اين تنوع باعث شده كه وادايكو هم در موسيقي سنتي و هم در موسيقي عامه پسند يا همون پاپ كاربرد داشته باشه و ازش استفاده بشه. وسيله چوبي هم كه روي وادايكو زده ميشه و در واقع دو قطعه استوانه‌اي شكل چوبي هست را باچي - bachi ميگن. در ژاپن قديم از وادايكو در جنگها براي تهييج سپاه و يا اعلام خبر استفاده ميشده.

فيلمي درباره وادايكو (لينك دانلود)


ساز كوتو (سنتور)


كوتو koto


اين ساز شبيه سنتور، در واقع يكي از سازهاي زهي سنتي ژاپن هست كه از ساز چيني با نام زايترز گرفته شده. كوتوتقريبا 180 سانتي‌متر طول داره و از 13 سيم تشكيل شده كه زير هر سيم پايه‌اي چوبي و متحرك قرار داره كه ميشه اونها را در طول هر سيم جابجا كرد. نوازنده قبل و يا هنگام نواختن ساز مي‌تونه اين قطعات چوبي را حركت بده و در واقع صداي ساز خودش را كنترل كنه. براي نواختن هم سه قطعه به انگشتهاي شصت، انگشت مياني و انگشت كوچك متصل ميشه و توسط اونها سيمها به حركت درمي‌آيند.


اين ساز در قرن 7 يا 8 از چين به ژاپن وارد ميشه و بيشتر در دربار نواخته ميشده. اين روند تا قرن 17 ادامه پيدا مي‌كنه. اما شخصي به نام ياشوتاسي كنجيوو(1614 - 1684) اين روند عوض ميشه. كنجيوو در واقع يه نوازنده ساز شاميسن بوده كه قدرت بينايي نداشته. اما بر سر اين موضوع كه ساز كوتو را همه - چه در واقع رعيت و چه خانم‌ها - مي تونند بزنند با يكي از نوازندگان دربار مسابقه‌اي ميذاره و در واقع اين ساز وارد بدنه جامعه ژاپن ميشه. كنجوو مابقي عمر خودش را به روي بهتر كردن و تغيير دادن اين ساز مي‌گذارد.


متاسفانه بعد از وارد شدن موسيقي غربي و به تبع اون ابزارآلات موسيقي غربي نقش والاي اين ساز كم‌رنگ‌تر از گذشته شده. اما خوب نوازندگان متبحري مانند ساوايي كازو و ياگي ميچيوو تونستند كه اي ساز را با موسيقي پاپ و جاز تركيب كنند و از اون به خوبي استفاده كنند.

فيلمي كوتاه درباره كوتو (لينك دانلود)

ساز شاميسن (تار يا سه تار)


شاميسن shamisen


شاميسن از نظر طول شبيه به گيتار هست اما بالاي اون ( گردن) از گيتار ساده‌تر هستش. براي بدنه اون از پوست سگ يا گربه استفاده مي‌كنند. اما در قديم از نوعي كاغذ مخصوص براي پوشش روي شاميسن استفاده مي‌كردند. از 3 سيم تشكيل شده و توسط قطعه‌اي گه در قديم از عاج فيل و جديدا از چوب مي‌سازند نواخته ميشه. اين ساز هم مانند سازهاي قبلي توسط شاهزاده‌اي از چين وارد ژاپن شده.

فيلمي درباره ساميسن (لينك دانلود) (divx format)


اميدوارم همونطور كه گشتن تو منابع مختلف مثل ويكيپديا، گوگل كردن و گوگل ويدئو و ياهو ويدئو و يوتيوب براي خودم مفيد بوده، براي شما هم همينطور بوده باشه. :دي

نه چاي، نه قهوه

چند ماهي ميشه كه نمي‌تونم قهوه يا نسكافه بخورم. چيز خاصي اتفاق نيافتاده. فقط طعمشون را نمي‌تونم تحمل كنم. يه جوري ميشم وقتي مي‌خورم. اما امروز متوجه اتفاق ديگه‌اي افتادم. اين خيلي بدنر از قبلي‌ها بود! چايي هم نمي‌تونم بخورم. چند هفته‌اي ميشه كه وقتي چاي ميريزم خيلي ميمونه و يخ ميشه. درسته كه من اصولا چاي را سرد مي‌نوشم، اما حداقل تمامش را مي‌نوشيدم و چيزي باقي نمي‌موند. اما تازگي‌ها نميتونم چاي را تموم كنم. چه تو خونه و چه محل كار! اين خيلي بده. چي كار كنم؟ :(

خريد يك كشور براي فرار از قوانين كپي رايت

خبر خيلي جالبي بود! همون صفحه اول ياهو هم تيتر شده بود. اينكه يك سايت معروف اشتراك گذاري فايل و دانلود فيلم براي اينكه قوانين كپي‌رايت را دور بزنه و بياد يك كشور كوچكي را بخره تا بتونه بدون در نظر گرفتن قوانين كپي‌رايت به اشتراك گذاري فايل مشغول بشه فكر كنم خيلي جال باشه و اتفاقات زيادي را رقم بزنه.

فرودگاه مهرآباد و شوي مد

ديشب رفته بوديم فرودگاه مهرآباد دنبال خانم برادرم و بچه‌شون. خوب طبق معمول كه ما هميشه زود مي‌رسيم، ديشب هم زود رسيده بوديم و نشستيم تا هواپيما بشينه.

براي شوكه شدن و تعجب كردن زياد زمان لازم نبود. يه چهره‌هايي مي‌ديدي كه انگار سالن انتظار را با سالن fashion اشتباه گرفته بودن و با يه سر و وضعي اومده بودن كه نگو و نپرس. باورتون ميشه! اما يه هواپيما از آمستردام زمين نشسته بود و مسافرانش داشتن از فرودگاه خارج ميشدن. توي اين مسافرها، يه اكيپ 7، 8 نفري زن و مرد كه خوب تيپشون شبيه آلمانيها بود (اما احتمالا همون هلندي بودند) كنار سالن انتظار ايستاده بودند و داشتند نوشابه مي‌نوشيدند. با تعجب به اين ملت هميشه در صجنه نگاه مي‌كردند كه نگو و نپرس. البته حق داشتند.

وقتي پسر جووني كت و شلوار چرم بپوشه، كمربندي اندازه نصف يك ديس غذاخوري بسته به كمرش و يه كراوات مسخره بزنه و موهاش را شبيه سامورايي‌ها ببنده و دوتيكه دم اسبي درست كنه (حال به هم‌زنترين قيافه موجود بود خدايي) هر كي باشه تعجب مي‌كنه. يا وقتي دختر خانمي شلوار جيني بپوشه كه از زانو به باپين ريش‌ريش شده باشه و اندازه اين ريش‌ريش‌ها تا نزديكي‌هاي قوزك پا باشه شما تعجب نمي‌كنيد؟ هر كي باشه تعجب مي‌كنه. از اين تيپ‌ها خيلي بيشتر اونجا پيدا ميشد.

اما واقعا چرا ما اينطوري هستيم؟ چرا وقتي همچين اداهايي از خودمون در مياريم؟ واقعا اون پسر كه تعريف مردم بالا ناراحت نمي‌شه با اون تيپ و قيافه مياد بيرون؟ واقعا ناراحت نمي‌شه وقتي تعدادي از مردم با پوزخند و مسخره كردن نشونش ميدادن؟ اينها را بايد به حساب كپي بد و خيلي ناقص از فرهنگ غرب و شرق گذاشت، يا باشد به ارضا كردن عقده‌هاي شخصي و كمبودهاي اجتماعي ارجاع داد؟ نمي‌دونم! فقط اين را مي‌دونم و احساس مي‌كنم كه از همه خلا‌هاي اقتصادي، سياسي، ورزشي، هنري و هرچيز ديگه اي كه اسمش را دوست داريد بياريد، اين خلا فرهنگي، يا از خود بيگانه شدن، يا هرچيز ديگه از همه بدتره و بيشتر تو ذوق ميزنه.

باز هم خداحافظي

خوب بالاخره اين هم بخشي از زندگيه ديگه. كاريش نمي‌شه كرد. دوباره امروز بايد با يك دوست خوب خداحافظي كنيم. سرنوشت جوري رقم خورد كه محل كارش قرار عوض بشه. به هر حال اميدوارم هرجا كه ميره خوب و خوش و سلامت باشه. البته وظيفه‌اي را كه بهم محول كرده قول ميدم به نحو احسنت انجام بدم :دي

گفتاري از دكتر شريعتي





نه در حالت بمان نه در جايت
همواره روحي مهاجر باش
به سوي مبداء
به سوي آنجا كه مي‌تواني انسان باشي
به سوي آنجايي كه مي‌تواني جهاد كني
به سوي آنجايي كه مي‌تواني از آنچه
هستي و هستند
فاصله بگيري


دكتر علي شريعتي

پست از طریق windows live writer

همینطور که از جای قبلیم اسباب کشی کردم به اینجا، گفتم یه کارایی هم بکنم. یکیش تست همین نرم افزار. ببینیم چی میشه! 

اسباب كشي مجدد



دوباره اسباب كشي كردم. يه مدت اينجا تغيير مي كنه. اميدوارم اينجا ديگه ساكن بشم.