روزهاي سخت و دوست داشتني

چند وقتي ميشه كه دست به نوشتنم نميرفت. نمي دونم چرا. اما خوب ديگه! تنبلي بسه! :دي . اين چند وقته كه براي امتحان ها اومدم اينجا كار خاصي جز درس خوندن نداشتيم. دانشجو جماعت هم كه همه چيز را براي شب امتحان جمع ميكنه و هيچ وقت هم درس عبرت نميشه براش. هميشه هم ميگه از ترم بعد، از ترم بعد. اما معلوم نيست اين ترم بعد كي قراره بياد. :دي

امروز با امتحان تحقيق در عمليات 4 تا امتحان سخت را پشت سر گذاشتم و 3تاي ديگه ميمونه. اگر از مديريت مالي بگذريم (كه نمي دونم چطور دادم!) بقيه امتحانات را خوب دادم. خيلي دوست داشتم بتونم معدلم بالاي 17 بشم تا بتونم عقب افتادگي اين ترمم – 20 واحد پيش نياز خوردم بهه خاطر غير مرتبط بودن رشته ام – را جبران كنم، اما با امتحان ديروز بعيد ميدونم اين اتفاق بيافته.

: - ( گرچه خيلي هم مهم نيست.:دي

اما خدايي اين لنگه كفش پاره پوره – اينترنتdialup – هم خودش تو بيابون نعمتيه ها! واي كه اين چند وقته چي كشيدم بدون اينترنت! اونم من! يه معتاد تمام عيار. صبح ليست google reader را داشتم نگاه مي كردم. از اينكه با ايد سرعت نمي تونم اين همه مطلب انباشته شده را بخونم دچار افسردگي شديد و مضمن شدم. خدايا! هيچ كش را دچار اين درد نكن. :دي

هوا را از من بگير، اينترنت را نه!

واي اين چند وقته كه دارم تو اين شهر درس مي‌خونم، زندگي بدون اينترنت خيلي سخت بوده برام. براي مني كه از صبح تا شب اينترنت خوب زير دستم بود تو محل كار يا حتي تو خونه! اما خوب اين dial up هم از هيچي بهتره. آخييييشش! يه كم گشت بزنم برگردم.

اوني كه مي خواستي

اونی که میخواستی تو غبارا گم شد
مرغی شد و پشت حصارا گم شد
اسم تو رو رو بال مرغا نوشت
رو کنده ی سبز درختا نوشت
یه روز که بارون میومد بهش گفت
یه روز دیگه رو موج دریا نوشت
دریا با موجاش اونو از خودش روند
مرغ هوا گم شد و اونو گریوند
اونی که میخواستی تو غبارا گم شد
مرغی شد و پشت حسارا گم شد
باد اومد و تو جنگلها قدم زد
اسم تو رو از همه جا قلم زد
ببین جدایی چه به روزش آورد
چه سرنوشتی که براش رقم زد
اونی که میخواستی تو غبارا گم شد
مرغی شد و پشت حصارا گم شد
اونی که میخواستی تو غبارا گم شد
مرغی شد و پشت حصارا گم شد

 

خواننده: گوگوش

چه كسي

چه كسي خواهد ديد
مردنم را بي تو
گاه مي‌انديشم
خبر مرگ مرا با تو چه كس مي‌گويد
آن زمان كه خبر مرگ مرا ميشنوي
روي خندان تو را كاشكي ميديدم
شانه بالا زدنت را بي قيد
..... و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد
.................................... و تكان دادن سر....
چه كسي باور كرد
............... جنگل جان مرا
........................ آتش عشق تو خاكستر كرد؟
ميتواني تو به من زندگاني بخشي
يا بگيري از من آنچه را مي‌بخشي
چه كسي خواهد ديد
مردنم را بي تو
گاه مي‌انديشم
خبر مرگ مرا با تو چه كس مي‌گويد
آن زمان كه خبر مرگ مرا ميشنوي
روي خندان تو را كاشكي ميديدم
شانه بالا زدنت را بي قيد
..... و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد
................................... و تكان دادن سر....
چه كسي باور كرد
.............. . جنگل جان مرا
......................... آتش عشق تو خاكستر كرد؟
ميتواني تو به من زندگاني بخشي
يا بگيري از من آنچه را مي‌بخشي
ميتواني تو به من زندگاني بخشي
يا بگيري از من آنچه را مي‌بخشي
چه كسي باور كرد
.............. . جنگل جان مرا
......................... آتش عشق تو خاكستر كرد؟
ميتواني تو به من زندگاني بخشي
يا بگيري از من آنچه را مي‌بخشي

 

خواننده:محسن چاووشي

شاعر: حميد مصدق

برف نو

برفِ نو، برفِ نو، سلام، سلام!
بنشين، خوش نشسته‌اي بر بام.

 

پاکي آوردي ــ اي اميدِ سپيد! ــ
همه آلوده‌گي‌ست اين ايام.

 

راهِ شومي‌ست مي‌زند مطرب
تلخ‌واري‌ست مي‌چکد در جام
اشک‌واري‌ست مي‌کُشد لبخند
ننگ‌واري‌ست مي‌تراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پيرار،
نقشِ هم‌رنگ مي‌زند رسام.

 

مرغِ شادي به دام‌گاه آمد
به زماني که برگسيخته دام
ره به هموارْجايِ دشت افتاد
اي دريغا که بر نيايد گام!

 

تشنه آن‌جا به خاکِ مرگ نشست
کآتش از آب مي‌کند پيغام
کام ِ ما حاصلِ آن زمان آمد
که طمع بر گرفته‌ايم از کام...

 

خام‌سوزيم، الغرض، بدرود
تو فرود آي، برفِ تازه، سلام!

 

برف
شعري از احمد شاملو
از دفتر باغ آينه

به ياد خواهي آورد

به ياد خواهي آورد

روزي پرنده اي را خيس از عشق

يا رايحه اي شيرين را

و بازي رودخانه اي كه قطره قطره

با دستان تو عشق بازي مي كند.

به ياد خواهي آورد

روزي هديه اي را از زمين

كه چونان رسي طلائي رنگ

يا چونان علفي

در تو مي زايد.

به ياد خواهي آورد

دسته گلي را كه از حباب هاي دريايي

با سنگي چيده خواهد شد

آن زمان درست مثل هرگز

درست مثل هميشه است.

دستانت را به من بده

تا به آنجا حركت كنيم

جايي كه هيچ چيز، در انتظار هيچ چيز نيست

جايي كه همه چيز، تنها در انتظار ماست.

 

پابلو نرودا