داستان رستگاري در هشت دقيقه و چهل ثانيه

داستان زیر با الهام از فضایی که برای مدتی درونش بودم و با برداشتی آزاد از سریال بتل استار گلکتیکا نوشته شده است.


بخش اول: صحراي کاپريکا

هوا نه سرد بود نه گرم. آفتاب همچون سال هاي متمادي که بر زمين تابيده بود داشت کار خودش را انجام مي‏داد. اما "استارباک" متعجب بود. متعجب از چيزي که ديده و از اتفاقي که برايش افتاده است. از سرنوشتي که برايش چند وقت پيش افتاد و همه چيز را در زندگيش تحت تاثير قرار داد. از آن صندوقچه‏ي عجيب. از آن روز آفتابي عجيب در صحراي "کاپريکا" در سياره "کُبُل". راز اين صندوق بود که استارباک را به ورطه‏اي عجيب در زندگي کشاند.
اين ماجرا در واقع اتفاقاتي است که استارباک بعد از اتمام ماموريتش در دفترش يادداشت کرده است. اتفاقاتي که هرچند در کتاب مقدس نقل شده بوده، اما شايد استارباک هيچگاه به اين شکل آن را در نظر خود نداشته بود. دفترچه‏اي که من يافتم و راز آن اتفاقات و اينکه اکنون خودم و نسل بشر چگونه حياتشان ادامه پيدا کرده است تا حدودي روشن شد.
اکنون که اين يادداشت را مي نگارم، استارباک در بين ما نيست. استارباک مدت ها پيش در راه انجام ماموريتي که نسل بشر هميشه مديون آن خواهد بود، قدم گذاشت و اکنون در ميان ما نيست. مدرکي دال بر مرگ او و يا حتي بر زنده بودنش يافت نشده. تنها يادگارش، دفترچه ايست که من آن را يافتم.
من James TE. Kerk استاد دانشگاه تاريخ و ادبيات باستان هستم. چند وقتي بود که به دنبال موضوعي مي‏گشتم که به کارم بر مي گشت. از سال ها پيش در تحقيقاتم که روي چگونگي زندگي انسان در دوران باستان بود، به جايي مي‏رسيدم که گذر از آن به قبل ممکن نبود. هميشه همچون پازلي بود که قطعه گم شده‏اي در آن يافت مي‏شد.
چند سال پيش روزي مثل همين روزهايي که آفتاب بر زمين مي تابيد براي کاري به صحراي "کاپريکا" رفتم. هوا گرم و آفتاب سوزان بود. بادهاي موسمي وقت به وقت شروع به وزيدن مي کردند و از اين سوي صحرا به آن سو جولان مي‏دادند. بادهاي سنگيني که وقتي وزيدن مي‏گرفتند صحراي بي کران را صحنه رقص خود و شن ها مي‏نمودند و لطافت رقصشان را بر سر هر موجود زنده‏اي، بي‏رحمانه فرود مي‏آوردند. در همين اوقات بود که براي فرار از يکي از طوفان‏هاي سهمگين در گوشه اي پناه گرفتم. باد مي‏وزيد و شن‏ها را به شدت جابه جا مي کرد. هيچ چيز ديده نمي‏شد. چشمهايم را به سختي باز نگه داشته بود.
به ناگاه در ميان اين همه شن و باد و طوفان برقي در گوشه اي از صحرا به چشمانم تابيده شد. برقي که تند و سريع گذر کرد. در لحظه اول پيش خودم فکر کردم که اشتباه از من بوده و چيزي اتفاق نيافتاده است. اما چندي بعد باز هم اين اتفاق افتاد. اين بار مطمئن شدم که شيء براقي در ميان شن‏هاست. از ترس اين که آن شيء را گم کنم خود را به سختي در ميان باد و طوفان به سمت آن شيء کشاندم. روي زمين مي‏خزيدم و سينه خيزگونه خودم را به آنسو مي کشيدم. بالاخره به هر سختي که بود خود را به آن شيئ رساندم.
چقدر در خواب يا بيهوشي بودم نمي‏دانم. اما وقتي بيدار شدم آفتاب همچنان مي تابيد و اين‏بار خبري از طوفان و باد نبود. من در سطحي از شن‏ها به خواب رفته بودم و آن شيء نوراني هم گم شده بود.

بخش دوم: صندوقچه قديمي

تا شب فرصت زيادي باقي نمانده بود. براي اينکه بتوانم شيء نوراني را پيدا کنم، بايد تعجيل مي‏کردم. هم تا طوفان بعدي زمان زيادي باقي نمانده بود و هم تاريکي شب به زودي بر نور خورشيد غلبه مي‏کرد و دشت را در سياهي فرو مي‏برد. شروع به جابه جا کردن شن‏ها کردم. وسيله چنداني نداشتم. اما به سختي با همان اندک وسيله شروع به کندن کردم. بعد از مدتي دستم به شيء سختي برخورد کرد. باز هم کندم تا اين که به صندوقچه فلزي رسيدم. صندوقي که بر خلاف اندازه نسبتا کوچکش، وزن زيادي داشت و کشيدن آن از زير شن‏ها چندان آسان به نظر نمي‏رسيد. بعد از مدتي تلاش موفق شدم که صندوق را بيرون بياورم.
صندوق قديمي به نظر مي‏رسيد اما چندان قيمتي نبود. روي آن چيز خاصي حک نشده بود و فقط روي در آن نشاني وجود داشت و نوشته اي به زبان کلينگان که برايم آشنا نبود اما حسي به من مي گفت که آن را جايي ديده ام. نشاني بود که تصويرش را نديده بودم امامطمئن بودم که از آن چيزي مي دانم. کنجکاوي ديگر امانم را بريده بود تا بدانم در آن صندوق چيست. صندوق را باز کردم. چيز زيادي در آن نبود. يک دفترچه، نشان نظامي شخصي به نام استارباک که بعدا فهميدم دفترچه به دست خط او بوده، يک اسلحه کمري، و يک شاخه گل سرخ خشک. همه اينها بازمانده از استارباک بود.
صندوق حس عجيبي داشت. حسي بود که بعدا دليلش را يافتم. آن دفترچه! با عجله باز کردم و خواندمش. حکايت عجيبي بود. حکايتي که هنوز در سينه من نهفته است و شايد بعد از مرگم که اين نوشته‏ها پيدا شدند بتوانند راهنمايي براي يافتن آن چه که در آن دفترچه بود شود. آن مکاني که الان فهميدم که نقطه اتصال من به آن نقطه از تاريخ که در جستجويش بودم است. چيزي که خودم نيز آن را با راهنمايي‏هاي دفترچه يافتم و متحير شدم.


بخش سوم: معبد آتينا

مدتها از آنچه که يافته بودم مي‏گذشت. دفترچه را با علاقه زياد خوانده بودم. به اشاراتي که در آن بود نظر انداخته بودم و همه را به طور دقيق بررسي کرده بودم. در دفترچه اشاره اي مستقيم به محلي به اسم معبد نشده بود اما همه جا سخني از آن رفته بود. معبدي به اسم آتينا. معبدي که در تاريخ باستان هم سخن از آن رانده بودم اما آن چيزي که من گفته بودم، با چيزي که اينجا مي خواندم متفاوت بود. گويي تاريخ ديگري را داشتم بررسي مي کردم. استارباک در يادداشتهايش از ماموريتي براي يافتن تيرِ کمانچه‏ي زُس ياد کرده بود. ماموريتي براي نجات نسل بشر از شر عاقبتي که به علت ندانم کاري خود بشر برايشان پديد آمده بود. عاقبتي که هر روزي که ديرتر راهي برايش پيدا مي کردند، زودتر به نابوديشان نزديکتر مي‏شدند.
استارباک براي يافتن تير زُس به سياره کبل، همانجا که ما در آن زندگي مي کنيم آمده بوده است. به سختي از روي اشارات معبد آتينا را که معتقد بوده است تير در آنجا قرار دارد يافته بوده و ...
من نيز بايد چنين مي کردم. بايد آنرا مي‏يافتم. نوشته ها را جمع‏بندي کردم و راه افتادم به سوي سرنوشتي که شايد مرا به جايي مي رساند که هيچگاه انتظارش را نداشتم. روزها، هفته ها و ماه ها گشتم از دشت ها و صحرا‏ها تا کوه‏ها و دره‏ها. اما تقدير گويي چيز ديگري رقم زده بود. بعد از مدتها گشتن عاقبت به همان صحرا رسيدم. همان صحرايي که صندوق را در آن يافته بودم. امکان نداشت آن چيزي که من به دنبالش بودم در آنجا يافت مي شد. نه! محال بود. اما خداي کبل اگر چيزي مي‏خواست مگر مي‏شد که انجام نشود. پس اگر تقدير آن بود، انجام مي‏شد.
وسايل خود را در آنجا مستقر کردم و شروع به گشتم نمودم. مشکل آفتاب نبود، مشکل طوفان نبود، مشکل وسعت بي‏انتهاي اين دشت بود که تمامي نداشت. طوفان‏ها گويي برنامه‏ريزي شده بودند. هر 8 دقيقه و 40 ثانيه يک بار به مدت 20 دقيقه شروع مي شدند و درست راس 20 دقيقه پايان مي يافتند.
روزها از گشتن من مي‏گذشت. هر چه بيشتر مي گشتم، کمتر مي‏يافتم. تا اينکه طبق معمول گرفتار طوفاني شدم. طوفاني سهمگين که مرا در همان اوايلِ شروعش از جا کند و به سويي پرتاب کرد. نمي‏دانم چقدر بيهوش بودم، نمي‏دانم چند طوفان ديگر از سر گذرانده بودم اما وقتي بهوش آمدم، ديدم زير سايه هستم. سايه! کاش از خدواند کبل چيز ديگري طلب کرده بودم. از جا که بلند شدم ديدم در مقابل عمارت بلند بالايي هستم که راهي براي ورود نداشت. به تناوب روي ديواره همان نوشته روي صندوقچه را مي ديدم. يعني اين همان معبد آتينا بود؟ آيا راه نفوذي داشت؟ اگر داشت پس کجا بود؟ اصلا اين عمارت چگونه قرار گرفته بود که کسي آن را نديده بود؟
همه اين سئوال ها در کسري از ثانيه از ذهنم گذر کردند. در زير انبود سئوالات بود که به خود آمدم و شروع کردم به گشتن. براي ورود به معبد طبق نوشته هاي استارباک بايد تيرِ زس را با خود مي داشتم. اما چگونه؟ مدتي گذشت بايد راهي براي ورود مي يافتم. حتما راهي بود. اين را درونِ خودم حس مي کردم. در مقابل يکي از اضلاع 12 گانه اين معبد بود. شروع به چرخيدن کردم. به همه جا دست مي زدم، همه چيز را امتحان مي کردم، تکان مي دادم. بايد راهي پيدا مي کردم.


بخش چهارم: روحِ گل سرخ

همينطور که مي گشتم چيزي در کنار يکي از نوشته ها نظرم را جلب کرد. ساقه‏ي نصفه خشک شده يک گل. چيزي به ذهنم رسيد. شايد آن گل درون جعبه حکايتي دارد. هيچ کارِ خداي کبل بي‏حکمت نيست. همين که من در اينجا هستم همين که از ابتداي ماجرا اين همه اتفاق از سرم گذشته بود حتما حکمتي در آن بود. من آدم مذهبي نيستم، اما به اين موضوع اعتقاد دارم. بايد امتحان مي‏کردم آن را. گل را از صندوق که کمي آن طرف تر بود با خود آوردم. آن را همان گونه که بود به انتهاي ساقه خشک شده چسباندم. اتفاقي که حدس مي زدم در حال رخ دادن بود. زمين لرزيد و قسمتي از ديوار به درون درفت و چرخيد. باز نشد، اما به سختي مي شد از آن عبور کرد.
از آن گذشتم و پا به درون تاريکي گذاشتم. تاريکي مطلقي که تا آنروز به اين شدت نديده بود. گويي هر آنچه از نور در اين ساختمان بوده بلعيده شده است. سياهچاله اي به تمام معنا. از ترس قلبم به شدت مي‏زد، نفسم به درستي بالا نمي‏آمد. پاهايم سست بود و چيزي در ذهنم گذر نداشت. مدتي گذشت که به خود آمدم. احساس مي‏کردم چيزي مرا مي خواند. چيزي يا کسي. قسمت دوم برايم عجيب‏تر بود. مگر در اينجا کسي در انتطار من است؟ مگر کسي در اينجا مي‏دانست که من مي‏آيم؟ قدم از قدم که برداشتم، آن شکاف نيز بسته شد و من ماندم و تنهايي. من ماندم و خلاء.



بخش پنجم: معبد آتينا

شکاف بسته شد. من ماندم و چهار ديوار و يک سقفِ پر ستاره . نمي‏دانستم ترس بر من غلبه شده يا شگفتي. همانجا نشستم. کمي به دور و برم نگاه کردم. چندين سکو، ميز، يک شيء فلزي بلند و ديوار هايي که اشيايي بر آن قرار داشت. کمي آن طرف‏تر يک صندلي بود. صندلي‏اي با شکلي غريب. به سختي از آن بلند شدم و به طرفش رفتم. تميز بود. بدون کوچکترين گرد و غباري! بر آن نشستم. همچون صندلي‏اي که در کتابخانه‏ام داشتم شروع کردم به تکان دادنش. فقط از روي عادت، شايد هم از روي ترس. احساس مي‏کردم جز من هم افراد ديگري در آنجا هستند و به من نگاه مي‏کنند. شايد هم ترس از محيط ناشناخته بود. احساس کردم کسي از پشت سر به من نگاه مي کند. نمي‏دانستم برگردم يا هيچ عکس العملي از خود نشان ندهم!
به ناگاه برگشتم و ديدم تصورم اشتباه بود. کسي نبود، اما يک آينه بلند قدي، از کف زمين تا انتهاي سقف بلندِ معبد همه چيز را درون خود نشان مي داد. بلند شدم و روبرويش رفتم. تعجبم بيشتر شد. درون آينه چيزي از اشياء معبد ديده نمي‏شد. آنجا عکس العملِ اشياء نبود. عکس العمل من نيز نبود. تنها چيزي که بود، من بودم و خودم. من بودم اما منِ من در آن نبود. من بودم، اما خودم نبودم. کسي ديگر بود که من را نشان مي‏داد. خودش براي خودش حرکت مي کرد و انگار داشتم خودم را در يک زمان ديگر مي ديدم. ترسيدم! به عقب رفتم. در اين عقب رفتن پايم به چيزي خورد و نقش بر زمين شدم. مجسمه اي ديدم که چهره اش غمگين بود و در دستش چيزي شبيه کاسه. کاسه اي آبي رنگ و شيشه اي که درونش آب بود. احساس کردم نماينده يکي از خدايگان که استارباک از آن به عنوان "آرتميس" نام برده بود باشد. الهه‏ي زمين و چشمه سارها و آب‏ها و درياها. استارباک نوشته بود که در آن زمان معتقد بودند "آرتميس" است که آب را به کبل هديه کرده است.
اتاق پر بود از اشياء زيادي که نمي‏دانستم چه هستند و چه چيزي درون خود دارند. ستارگاني که از بالا بر سرم نورشان را مي تاباندند، تاريکي را از بين برده بودند و مي توانستم اطرافم را ببينم. کمي جلوتر، پشت سر ديوار ها و سکوها و مجسمه‏ها، ديواري بود که نظرم را به خود جلب کرد. ديواري که گل‏هايي بر آن چسبيده شده بودند. گلها به جا متصل نبودند. گويي در هوا معلق بودند و زندگي مي کردند. احساس مي کردم در اتاق رفت و آمدي مي شود. من چيزي نمي‏ديدم اما حس مي کردم. حسم تا آن موقع اشتباه نکرده بود. به آن اطمينان کردم و جلوتر رفتم.

بخش ششم: سرنوشت ما آدميان

جلوتر رفتم. نوشته اي بر ديواري بود. سعي کردم آن را بخوانم. نوشته به زبان کلينگان بود. با همان کلمه اي روي ديوار معبد و روي صندوقچه بود شروع شده بود. متن را خواندم.... باورم نمي‏شد. چندين و چند بار آن را خواندم. از ترس به خودم لرزيدم چند قدم به عقب برداشتم . گويي تمام معبد بر سرم آوار شده بود. مي خواستم از آنجا فرار کنم. اما چگونه. هيچ راهي براي خروج نبود. ناگهان به ديواري که در مقابلم بود فکر کردم. 2 گل سرخ و يک ميوه در آسمان معبد آويزان و زنده. مجسمه اي در کنارشان بود که به آنها چشم دوخته بود. حتما همان خداي کشت و زرع کبل، "دميتر" بوده است. اما چيزي در اين ميان کم بود. "هادس"، خداي ناپديدِ کبل! يا همان خداي زيرزميني که همه چيز را در هر لحظه که لازم بود، انجام مي‏داد و کنار مي آمد. طبق نوشته استارباک بايد اينها نيز می‏بودند. جلوي گلها رفتم. گلها از همان نوعي بودند که من در دست داشتم و ميوه‏ای در ميان آنها. چيزي به ذهنم رسيد. براي فرار از آنجا بايد تعجيل مي‏کردم. اگر طوفاني که هر 8 دقيقه و چهل ثانيه يکبار اتفاق مي افتاد و 20 دقيقه طول مي کشيد عامل به آنجا رسيدن من بود، پس همان نيز بايد مرا از آنجا مي برد. گل را بين گل هاي ديگر گذاشتم. ناگهان نوري از آن ساطع شد و به آسمان رفت. زمين لرزيد و ديوارها چرخيدند و طوفان شد. طوفاني مانند گذشته. اينبار ايستادم و چشم‏هايم را بستم و لبخندي زدم و آغوش گشودم. اين طوفانِ سرنوشت بود که مرا با خود مي برد. مقاومت در برابر آن بيهوده بود. خود را به آن سپردم...
20 دقيقه بعد بود. ساعت نداشتم اما مطمئن بودم. من در همان صحرا به همان تنهايي! اصلاح مي کنم. تنها تر از قبل. استارباک نمرده بود. روح او بود که در معامله اي با خدايگانِ خشم و نفرت، باعث نجات نسل بشر شده بود. نسل بشري که با گناهانشان خشم خدايگان را برانگيخته بودند. خدايگاني که انتقام مي خواستند و جنگ. اما استارباک فدا کرد خود را تا ما بمانيم.
اکنون من بودم و صحراي بيکران. من ديگر به آنجايي که از آن آمده بودم تعلق نداشتم. سرنوشتم عوض شده بود. نوشته روي ديوار را به ياد آوردم، به آن فکر کردم و در صحرايي که در آن مدفون شده بودم چشم انداختم: "و ما تقدير شما را از اين مکان شکل مي‏دهيم، ما به خاطر روح او به بشر رحم کرديم و فرصتي دوباره داديم. تاريخ تکرار مي شود. اما نسل بشر باز هم اشتباه خواهد کرد."

James TE. Kerk
296 AB



جهان سوم - 4

جهان سوم جاییه که وقتی یه مردی گریه می کنه همه بهش با نگاه تمسخر یا دلسوزی بهش نگاه می کنن و در بهترین حالت دستی رو سرش می کشن و میگن: “مرد که گریه نمیکنه! درست میشه!”

مرثیه در مرگ ایگناسیو سانچز مخیاس

Ignacio Sanchez Mejias
گاوباز اسپانیولی
اثر: فدریکو گارسیا لورکا

1
زخم و مرگ

در ساعت پنج عصر.
درست ساعت پنج عصر بود.
پسری پارچه‌ی سفید را آورد
                    در ساعت پنج عصر
سبدی آهک، از پیش آماده
                     در ساعت پنج عصر
باقی همه مرگ بود و تنها مرگ
                      در ساعت پنج عصر
باد با خود برد تکه‌های پنبه را هر سوی
                     در ساعت پنج عصر
و زنگار، بذرِ نیکل و بذرِ بلور افشاند
                    در ساعت پنج عصر .
اینک ستیزِ یوز و کبوتر
                    در ساعت پنج عصر .
رانی با شاخی مصیبت‌بار
                    در ساعت پنج عصر .
ناقوس‌های دود و زرنیخ
                    در ساعت پنج عصر .
کرنای سوگ و نوحه را آغاز کردند
                    در ساعت پنج عصر .
در هر کنار کوچه، دسته‌های خاموشی
                    در ساعت پنج عصر .
و گاو نر، تنها دلِ برپای مانده
                    در ساعت پنج عصر .
چون برف خوی کرد و عرق بر تن نشستش
                    در ساعت پنج عصر .
چون یُد فروپوشید یکسر سطح میدان را
                    در ساعت پنج عصر .
مرگ در زخم‌های گرم بیضه کرد
                    در ساعت پنج عصر .
بی‌هیچ بیش و کم در ساعت پنج عصر.
تابوت چرخداری در حُکمِ بسترش
                    در ساعت پنج عصر .
نِی‌ها و استخوان‌ها در گوشش می‌نوازند
                    در ساعت پنج عصر .
تازه گاوِ نر به سویش نعره برمی‌داشت
                    در ساعت پنج عصر .
که اتاق از احتضار مرگ چون رنگین‌کمانی بود
                    در ساعت پنج عصر .
قانقرایا می‌رسید از دور
                    در ساعت پنج عصر .
بوقِ زنبق در کشاله‌ی سبزِ ران
                    در ساعت پنج عصر .
زخم‌ها می‌سوخت چون خورشید
                    در ساعت پنج عصر .
و در هم خُرد کرد انبوهیِ مردم دریچه‌ها و درها را
                     در ساعت پنج عصر .
در ساعت پنج عصر .
آی، چه موحش پنج عصری بود !
ساعت پنج بود بر تمامی ساعت‌ها !
ساعت پنج بود در تاریکی شامگاه !

2
خون منتشر

نمی‌خواهم ببینمش !

بگو به ماه بیاید
چراکه نمی‌خواهم
خونِ ایگناسیو را بر ماسه‌ها ببینم.

نمی‌خواهم ببینمش !

ماهِ چارتاق
نریانِ ابرهای رام
و میدانِ خاکی خیال
با بیدبُنانِ حاشیه‌اش.

نمی‌خواهم ببینمش !

خاطرم در آتش است.
یاسمن‌ها را فراخوانید
با سپیدی کوچک‌شان !

نمی‌خواهم ببینمش !

ماده گاوِ جهان پیر
به زبان غمینش
لیسه بر پوزه‌یی می‌کشید
آلوده‌ی خونی منتشر بر خاک،
و نره گاوانِ «گیساندو »
نیمی مرگ و نیمی سنگ
ماغ کشیدند آن‌سان که دو قرن
خسته از پای کشیدن بر خاک.

نه.
نمی‌خواهم ببینمش !

پله پله بَر می‌شد ایگناسیو
همه‌ی مرگش بر دوش‌.
سپیده‌دمان را می‌جست
و سپیده‌دمان نبود.
چهره‌ی واقعی خود را می‌جست
و مجازش یکسر سرگردان کرد.
جسم زیباییِ خود را می‌جست
رگِ بگشوده‌ی خود را یافت.
نه ! مگویید، مگویید
به تماشایش بنشینم.
من ندارم دلِ فواره‌ی جوشانی را دیدن
که کنون اندک اندک
می‌نشیند از پای
و تواناییِ پروازش
                          اندک اندک
می‌گریزد از تن.

فورانی که چراغان کرده‌ست از خون
صُفّه‌های زیرین را در میدان
و فروریخته است آن‌گاه
روی مخمل‌ها و چرم گروهی هیجان دوست.

                    چه کسی برمی‌دارد فریاد
                    که فرود ارم سر ؟
                     ـ نه ! مگویید، مگویید
                     به تماشایش بنشینم.
                    آن زمان کاین سان دید
                    شاخ‌ها را نزدیک
                    پلک‌ها بر هم نفشرد.
                    مادران خوف
                                       اما
                                           سر برآوردند
                     وز دلِ جمع برآمد
                      به نواهای نهان این آهنگ
                      سوی ورزوهای لاهوت
                      پاسدارانِ مهی بی‌رنگ:

                      در شهر سه‌ویل
                      شهزاده‌یی نبود
                     که به همسنگیش کند تدبیر،
                      نه دلی همچنو حقیقتجوی
                      نه چو شمشیر او یکی شمشیر.
                      زورِ بازوی حیرت‌آورِ او
                      شطّ غرنده‌یی ز شیران بود
                      و به مانند پیکری از سنگ
                      نقش تدبیر او نمایان بود.
                     
                      نغمه‌یی اَندُلسی
                                           می‌آراست
                      هاله‌یی زرین بر گِرد سرش.

                      خنده‌اش سُنبل رومی بود
                      و نمک بود
                      و فراست بود.
 
                       ورزابازی بزرگ در میدان
                       کوه‌نشینی بی‌بدیل در کوهستان.
                        چه خوشخوی با سنبله‌ها
                        چه سخت با مهمیز !
                        چه مهربان با ژاله
                        چه چشمگیر در هفته‌بازارها،
                        و با نیزه‌ی نهاییِ ظلمت چه رُعب‌انگیز !

                        اینک اما اوست
                        خفته‌ی خوابی نه بیداریش در دنبال
                         و خزه‌ها و گیاهِ هرز
                         غنچه‌ی جمجمه‌اش را
                         به سرانگشتانِ اطمینان
                         می‌شکوفانند.
                         و ترانه‌سازِ خونش باز می‌آید

می‌سُراید سرخوش از تالاب‌ها و از چمنزاران
می‌غلتد به طول شاخ‌ها لرزان
در میان میغ بر خود می‌تپد بی‌جان
از هزاران ضربت پاعای ورزوها به خود پیچان
چون زبانی تیره و طولانی و غمناک ـ
تا کنار رودبارانِ ستاره‌ها
باتلاق احتضاری در وجود آید.

                      آه، دیوارِ سفید اسپانیا !
                      آه، ورزای سیاهِ رنج !
                      آه، خونِ سختِ ایگانسیو !
                      آه، بلبل‌های رگ‌هایش !

                      نه.
                     نمی‌خواهم ببینمش !

                      نیست،
                      نه جامی
                                  که‌ش نگهدارد
                      نه پرستویی
                                 که‌ش بنوشد،
                       یخچه‌ی نوری
                                          که بکاهد التهابش را.
                       نه سرودی خوش و خرمنی از گل.
                       نیست
                       نه بلوری
                                   که‌ش به سیمِ خام درپوشد.

                       نه !
                       نمی‌خواهم ببینمش !

3
این تخته‌بندِ تن

پیشانیِ‌ سختی‌ست سنگ که رؤیاها در آن می‌نالند
بی‌آب‌ مواج و بی سروِ یخ‌زده.
گُرده‌یی‌ست سنگ، تا بار زمان را بکشد
و درختان اشکش را و نوارها و ستاره‌هایش را.

باران‌های تیره‌یی را دیده‌ام من دوان از پی موج‌ها
که بازوان بلند بیخته‌ی خویش برافراشته بودند
تا به سنگ‌پاره‌ی پرتابی‌شان نرانند.
سنگ‌پاره‌یی که اندام‌های‌شان را در هم می‌شکند بی‌آن‌که به خون‌شان آغشته کند.

چراکه سنگ، دانه‌ها و ابرها را گرد می‌آورد
استخوان‌بندی چکاوک‌ها را و گُرگانِ سایه‌روشن را.
اما نه صدا برمی‌آورد، نه بلور و نه آتش،
اگر میدان نباشد. میدان و، تنها، میدان‌های بی‌حصار.

و اینک ایگناسیوی مبارک‌زاد است بر سرِ سنگ.
همین و بس ! ـ  چه پیش آمده است ؟ به چهره‌اش بنگرید:
مرگ به گوگردِ پریده‌رنگش فروپوشیده
رخسارِ مردگاوی مغموم بدو داده است.

کار از کار گذشته است ! باران به دهانش می‌بارد،
هوا چون دیوانه‌یی سینه‌اش را گود وانهاده
و عشق، غرقه‌ی اشک‌های برف،
خود را بر قله‌ی گاوچر گرم می‌کند.

چه می‌گویند ؟ ـ سکوتی بویناک برآسوده است.
ماییم و، در برابر ما از خویش می‌رود این تخته‌بند تن
که طرح آشکارِ بلبلان را داشت؛
و می‌بینیمش که از حفره‌هایی بی‌انتها پوشیده می‌شود.

چه کسی کفن را مچاله می‌کند ؟ آن‌چه می‌گویند راست نیست.
این‌جا نه کسی می‌خواند نه کسی به کُنجی می‌گرید
نه مهمیزی زده می‌شود نه ماری وحشت‌زده می‌گریزد.
این‌جا دیگر خواستار چیزی نیستم جز چشمانی به فراخی گشوده
برای تماشای این تخته‌بند تن که امکان آرامیدنش نیست.

این‌جا خواهانِ دیدار مردانی هستم که آوازی سخت دارند.
مردانی که هَیون را رام می‌کنند و بر رودخانه‌ها ظفر می‌یابند.
مردانی که استخوان‌هاشان به صدا درمی‌آید
و با دهان پُر از خورشید و چخماق می‌خوانند.

خواستارِ دیدار آنانم من، این‌جا رو در روی سنگ،
در برابر این پیکری که عنان گسسته است.
می‌خواهم تا به من نشان دهند راه رهایی کجاست
این ناخدا را که به مرگ پیوسته است.

می‌خواهم مرا گریه‌یی آموزند، چنان چون رودی
با مهی لطیف و آبکنارانی ژرف
تا پیکر ایگناسیو را با خود ببرد و از نظر پنهان شود
بی آن‌که نفسِ مضاعف ورزوان را بازشنود.

تا از نظر پنهان شود در میدانچه‌ی مدوّر ماه
که با همه خُردی
جانور محزون بی‌حرکتی باز می‌نماید.
تا از نظر پنهان شود در شبِ محروم از سرودِ ماهی‌ها
و در خارزارانِ سپیدِ دودِ منجمد.

نمی‌خواهم چهره‌اش را به دستمالی فروپوشند
تا به مرگی که در اوست خو کند.
برو، ایگناسیو ! به هیابانگ شورانگیز حسرت مخور !
بخسب ! پرواز کن ! بیارام ! ـ دریا نیز می‌میرد.


4
غایب از نظر

نه گاو نرت باز می‌شناسد نه انجیربُن
نه اسبان نه مورچه‌گان خانه‌ات.
نه کودک بازت می‌شناسد نه شب
چراکه تو دیگر مُرده‌ای.

نه صُلب سنگ بازت می‌شناسد
نه اطلس سیاهی که در آن تجزیه می‌شوی.
حتا خاطره‌ی خاموش تو نیز دیگر بازت نمی‌شناسد
چراکه تو دیگر مُرده‌ای.

چراکه تو دیگر مُرده‌ای
همچون تمامی مرده‌گان زمین.
همچون همه آن مرده‌گان که فراموش می‌شوند
زیر پشته‌یی از آتشزنه‌های خاموش.

هیچ‌کس بازت نمی‌شناسد، نه. اما من  تو را می‌سرایم
برای بعدها می‌سرایم چهره‌ی تو را لطف تو را
کمالِ پخته‌گیِ معرفتت را
اشتهای تو را به مرگ و طعمِ دهان مرگ را
و اندوهی را که در ژرفای شادخوییِ تو بود.

زادنش به دیر خواهد انجامید ـ خود اگر زاده تواند شد ـ
آندلسی مردی چنین صافی، چنین سرشار از حوادث.
نجابتت را خواهم سرود با کلماتی که می‌مویند
و نسیمی اندوهگن را که به زیتون‌زاران می‌گذرد به خاطر می‌آورم.

 


جهان سوم - 3

جهان سوم جاییه که مدال طلای بازیکنان رو تو مسابقات ورزشی نشونه سلامتی و اقندار نسل جوان اون مملکت برداشت می‏کنه مجریِ تلویزیون.! پس این همه چوون معتاد و دزد و قاتل که آفتابه میندازن دور گردنشون و می چرخونن و آدم تو گوشه کتار خیابون و جوب! می بینه چی هستن؟ احتمالا جوون حساب نمیشن

غرورم! شکست

آدم ها برای من ابزار نیستن. شاید برای بعضیا باشن. وقتی دل من می شکنه، وقتی غرورم خورد میشه، وقتی شخصیتم پایمال میشه، اون هم پیش خودم، جلوی خودم، دیگه برام چیزی مهم نیست. مهم اینه که الان این اتفاق افتاده و دوست نداشتم از طرف اون این اتفاق بی افته. الان برام مهم نیست که بگم امیدوارم دلش بشکنه، یا غرورش خورد بشه، یا شخصیتش پایمال بشه. اتفاقا دعا می کنم این اتفاق براش بیافته. جلوی خودش و برای خودش. تا شاید! شاید! بفهمه که چه کاری کرده. هر چند بعید می دونم بفهمه منشاء این چیزها از کجا بوده. اگر هم بفهمه دیره دیگه.

پی نوشت:
درونم اتفاقات عجیبی افتاد. صداش رو شنیدم.

همه نامه های بعد از مرگِ من

خوب این هم از این! کاری که می خواستم انجام بدم تموم شد. همیشه آرزوم این بود که اگر یه روز مردم، اگر دیگه کسی رو ندیدم، بتونم بعد از مرگم یه سری حرفها رو بهش بزنم. برای هر کس چند دقیقه ظاهر بشم، حرف هام رو بزن و غیب شم.

ایده اش از مراسم ختم یکی از آشناها بهم رسید. خیلی کوچیک بودم. خودم رو جای اون کسی که داشت مداحی می کرد تصور کردم که دارم جای اون طرف، برای بقیه یه نامه می خونم. دارم براشون از زبان اون کسی که فوت کرده حرف می زنم.

 

مدت ها بود که می خواستم این کار رو برای خودم بکنم. این چند وقت که خیلی اوضاع خوبی نداشتم چند تا از این نامه ها رو همینطوری نوشتم. اولش خیلی جدی نبود… اما یهو جدی گرفتمش. برای چندین نفر نوشتم. بعضی ها رو پاره کردم و دوباره نوشتم. الان بیشتر از 10 تا نامه شده. اعضای خانواده و دوستان و بعضی آدمهای خاص.

از اینکه به دستشون هم برسه نگران بودم. هنوزم هستم البته. واسه همین همشون رو گذاشتم پیش دو تا دوست مطمئن. خودشونم جزو اون آدمهایی هستن که نامه داره.

فقط بدیش اینه که اگر یه روز افراد صاحب نامه اون ها رو بخونن، من از حالت بعدشون خبردار نمیشم. نه! نمی شم

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...

 

اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی . . .

 

تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .

 

امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری.

 

پابلو نرودا، ترجمه احمد شاملو

این سو و آن سو

این سو غم و آن سو شادی

این سو اخم و آن سو لبخند

این سو تنهایی و آن سو عشق 2 نفر.

اینسو من و آنسو او

برای دوستم، عسل

2006_02_12[1]

این چند روز آینده باز هم باید با یکی از دوستانم خداحافظی کنم. اون میره و من همچنان اینجا هستم. دوست خوبم، عسل به همراه همسر گرامیش از پیش ما میرن اونطرف کره زمین که زندگی جدیدی رو شروع کنن. از پیش ما دور میشن و ما براشون دلتنگ میشیم. از پیش ما میرن و ما حتی تصور اینکه تو یه شهر هستیم و از یه هوا تنفس می کنیم رو نخواهیم داشت. دوباره باید به مدد دنیای مجازی با هم در ارتباط باشیم. مجازی بگیم و بخندیم و حتی گریه کنیم.

همه اینها یه طرف، اما از طرف خودم قول میدم که هیچوقت فراموششون نکنم. هرچند خیلی نمی‏تونستیم ببینیمشون، اما همیشه این امید وجود داشت که تو این شهر قراری، برنامه‏ای چیزی پیش بیاد و ببینیمشون. دوست خوبم، سفر خوبی داشته باشید و زندگی موفقی را آنسوی کره زمین شروع کنید.

 

این جمعه می روند، اما شاید یک جمعه بیایند. شاید …

 

پی نوشت:

یه موقعی می خواستم خداحافظی کنم. خداحافظیم تلخ بود. اونروز بهم این موسیقی هدیه داده شد. گفته شد هر وقت این آهنگ شنیده میشه، از من هم یادی میشه. منم این موسیقی رو به عسل تقدیم می‏کنم. هم خود موسیقی و چند تا اجرای مختلفش…

 

Noel Harrison - The Windmills Of Your MindDOWNLOAD

Dusty Springfield - The Windmills Of Your Mind – DOWNLOAD

Fausto Papetti - Romantic Saxofon The Windmills Of Your Mind - DOWNLOAD

Petula Clark - The Windmills of Your Mind - DOWNLOAD

جهان سوم 2

جهان سوم جاییه که هرچه بی سوادتر باشی، مقام و پستت بالاتره، هرچی باسوادتر، بیشتر بهت فشار میاد و له میشی. جاییه که مدیریت راحت ترین کار و مسئولیت پذیر بودن، بی اهمیت ترین کار حساب میشه. هر چی مدیرتر، بی سوادتر و هرچه مسئولیت پذیرتر، بیشتر زیر فشار.

جهان سوم 1

جهان سوم جاییه که سر یه 25 تومن اضافه یا کم بودن کرایه چنان دعوایی بین راننده و یه مسافر میشه که اگر تو کلاهت رو برنداری و از اتوبوس فرار نکنی ممکنه چند صد برابر اون برات هزینه برداره.

سینمای امروز ما

سینمای امروز ما جاییِ که از هزار دستان ها  و دلشدگان ها به هوش سیاه ها و فاصله ها رسیدیم. جاییِ که از اکبر عبدی دلشدگان به اکبر عبدی اخراجی ها رسیدیم. جاییه که از علی حاتمی ها به خیل عظیم کارگردان های گیشه ای ساز و هجو ساز امروزی رسیدیم. جاییِ که طبع تماشاچی ها از شنیدن دیالوگ های زیبا و ادبی به شنیدن جیغ و دادها و دعوا بر سر طلاق گرفتن ها رسیده. جاییه که از ساختن فیلم به مناسبت هزاره موسیقی و برای گرامیداشت اونها به ساختن فیلم های به اصطلاح خانوادگی رسیده. …

از کجا به کجا می رویم؟

زندگی





همه ترس های من

چند روز پیش با یکی از دوستام نشسته بودیم کافه و داشتیم حرف می زدیم. گفت دچار بیماری فلان شخص شده. گفتم یعنی دلت براش تنگ میشه و اینا؟ گفت نه! یعنی مثل اون همینطوری که صبح بیدار می‏شم، ته دلم میلرزه. دیدم این مرض رو منم دارم. منم از خیلی چیزها می ترسم. همه ترس های من زیاد هستن. از صبح که بیدار میشم تا موقعی که می خوابم. حتی تو خواب هم گاهی کابوس این ترس ها گریبانم رو می گیره.

ترس از آینده، از رابطه، از زندگی، از مرگ اطرافیانم، از وابستگی به آدم ها، از زنده بودن خودم، از بالا رفتن سن، از ازدواج، از …. همه ترس‏های من زیادن. ترس من، از همه این هاست.

حسرت

...که گرفتی مرا در بَرِ خویش...

ژانر 2

اونهایی که دیدگاه یا طرز فکر خودشون رو به همه آدم ها تعمیم میدن.

مثال: 100 فیلم/کتاب/موسیقی که قبل از مرگ باید دید/خوند/گوش کرد.

ژانر 1

اونایی که برای رسیدن به یه خواسته ای، بر خلاف همون خواسته عمل می کنن

نمک رو زخم

اگر قلب ادم رو تیغ می‌زنید، مرام نمی‌خواد، ادم باشید نمک رو زخمش نپاشید.

خداحافظ دهه سوم، سلام دهه چهارم

تنها چند روز به پایان دهه سوم زندگیم و آغاز دهه چهارم اون مونده. دهه سومی که روبه پایان اون هستم پر بود از خاطرات خوب و بدی که چند روزی هست که دارم مرورشون می‏کنم.

تو همون سال‏های اول که دانشجو بودم و کار می‏کردم. چه روزها و شب‏های سخت اما شیرینی داشتم. چه بی‏پولی‏های طولانی و اذیت کننده‏ای رو می‏گذروندم گاهی اوقات. درسم تموم شد و کار پیدا کردم جای دیگه‏ای. سخت کار می‏کردم و تلاش می‏کردم. برنامه‏ای که تا 25 سالگی برای خودم نوشته بود با اندکی تاخیر(حدود1 سال و نیم) انجام شد. دانشگاه قبول شدم دوباره و ….

همه اینها، چه خوب و چه بد، چه تلخ و چه شیرین گذشت. مهمترین دهه زندگی همیشه برای من دهه سوم بود. همیشه اینطوری فکر می‏کردم که: “تا 30 سالگی باید بدویی و کار کنی تا به یه وضعیت پایدار برسی که بعدا بتونی ازش بهره ببری” اما الان خیلی هم وضعیتم پایدار نیست. خیلی‏ها از من کوچکتر هستند و موفقترند. از طرفی خیلی‏ها هم بزرگترند و ناموفق.

اصلا من نمی‏دونم چی هستم؟ موفق یا ناموفق؟ از خودم راضیم یا ناراضی؟ چه می‏خواستم و چه شد؟ اصلا چیزی می‏خواست؟ یا هرچه پیش آید خوش آید گذران عمر کرده‏ام؟ اصلا چقدر امید هست به آینده؟ چقدر از آینده و نتیجه تلاش من دست خودم و بر مبنای شایستگی من هست؟ وقتی به سئوالات بالا نگاه می‏کنم تحت فشار زیادی از جواب‏ها و خیلی سئوالات دیگه قرار می‏گیرم. سئوالات بی‏جواب و یا با جواب‏های ترسناک.

عوض شدن دهگان سنم حس عجیبی داره ایجاد می‏کنه. “3” عددی که فقط 1 واحد از 2 بیشتره اما واسه من معنای بیشتری داره. معنایی به اندازه سال‏ها دوری و فاصله از خیلی چیزها….

نوشته من ادامه داشت اما لزومی نداشت. سی سالگی هم مانند سال‏های دیگر چون چشم بر هم بگذارم تمام می‏شود و آب از آب تکان نمی‏خورد. باور کنید. خودم هم باور کنم؟

جیمز کمرون

" برای خودت مرزی قائل نشو. بقیه آدم‏ها این کار را برای تو انجام می‏دهند. خودت این کار را نکن، به خودت نگو که موفق نمی‏شوی و ریسک کن. در ناسا جمله‏ای وجود دارد که آن را دوست دارند: "شکست بین گزینه ها نیست." اما من می گویم شکست بین گزینه‏ها است، اما ترس، نه!"


جیمز کمرون

به بهانه سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی

پوران شريعت رضوي (همسر دكتر):
علي تعريف ميكرد: روزي يكي از سربازهايي كه نگهبان سلول من بود، سوال كرد كه تو را براي چي گرفتند؟ اسلحه داشتي؟ جواب دادم، بله. پرسيد چند تا داشتي؟ جواب دادم، دو سه تا. گفت: ماركش چه بود، جواب دادم: خودكار.


سالشمار زندگي
1312 تولد در مزينان سبزوار
1319 ورود به دبستان ابن يمين در مشهد
1325 ورود به دبيرستان فردوسي مشهد
1329 ورود به دانشسراي مقدماتي مشهد
1331 اشتغال در اداره فرهنگ بعنوان آموزگار-اتمام دوره دانشسرا
1332 عضويت در نهضت مقاومت ملي
1333 اخذ ديپلم كامل ادبي
1335 ورود به دانشكده ي ادبيات مشهد
1336 دستگيري به همراه 16 نفر از اعضاي نهضت مقاومت ملي
1337 فارغ التحصيلي از دانشكده ادبيات با رتبه اول-ازدواج با پوران شريعت رضوي
1338 اعزام به فرانسه با بورس دولتي
1342 اتمام تحصيلات و اخذ مدرك دكترا در رشته تاريخ
1343 بازگشت به ايران و دستگيري در مرز
1345 استادياري تاريخ در دانشگاه مشهد
1347 آغاز سخنرانيها در حسينيه ارشاد
1351 تعطيلي حسينيه ارشاد و ممنوعيت سخنراني
1352 دستگيري و گذراندن 18 ماه زندان انفرادي
1354 خانه نشيني
1356 مهاجرت به اروپا-مرگ مشكوك در انگليس-تدفين در سوريه

روزهایمان

انقدر روزهایمان به :( گذشته است که حتی :| بودن برایمان ارزویی در دور دست‌هاست.

زندگی

زندگی، مرگ تدریجی است با شکنجه.

به كجا چنين شتابان

به كجا چنين شتابان. هوووووي زمان با توام. كه چي مثل اسب نشادر خورده از عقب رَم كردي يورتمه مي ري. افسارت گير كرده به دستام. منم داري مي بري. نميخواااااام بيام...

زندگی و جاده

جاده، مثالی از زندگی. تاریکی تونلها، مثالی از تیرگی‏های زندگی. تو زندگی هم چراغی هست که تاریکی تونل‏هاش رو روشن کنه؟

دقیقا برعکس آن سال هایم

مدتی هست که احساس عجیبی دارم. احساس عجیبی از با مردم بودن، بین مردم بودن و در کنار مردم بودن. به گذشته های دور خود که نگاه می کنم، سر شار از انرژی و علاقه به در میان مردم و دقیقا مرکز توجه مردم بودن در خود احساس می کردم. احساس اعتماد به نفس عجیبی در خود حس می کردم. دقیقا چیزی برعکس احساس الان و این روزهایم.

این روزها کم حرف تر از سال های پیش، فراری نسبت به مردم، خالی بودن از احساس خوب و فرار از مسئولیت های روزمره، اجتماعی و فردی و حتی در مورد خود در من بروز کرده. زنگ تلفن و موبایل و اس ام اس سریعا تپش قلب من را تشدید کرده و استرس وارد می کند. چیزی که در گذشته نداشتم. بر عکس احساس الان و این روزهایم.

این روزها از مردم فرار می کنم. از مردم واقعی فرار می کنم. از طرفی دچار پارادوکسی شدید شده ام. چون همان انسان ها در دنیای مجازی برایم جذاب و دوست داشتنی هستند. راحت ارتباط برقرار می کنم، حرف می زنم، می خندم، گریه می کنم و در یک کلام زندگی می کنم. بر عکس این روزهایم در دنیای واقعی.

در دنیای مجازی می خندم، اما لبهایم در دنیای واقعی حرکت نمی کند.  موسیقی پخش شده از کامپیوترم آرامش بخش است، دقیقا برعکس صداهای خیابان و اطرافم. در شبکه های مجازی حرف میزنم با دوستانم اما وقتی می بینمشان حرفی برای گفتن ندارم. وقتی در جامعه مجبور می شم برای موضوعی، دفاع از حقی و … بر خورد اجتماعی داشته باشم سراسر وجودم را ترس فرا می گیرد. درست بر عکس سال های دور و دراز گذشته.

زندگی مرا می ترساند. زندگی تنهای خودم در دنیای خودم شیرین است. اما با ایجاد مسئولیت، ترس بر من غالب می شود. حس عجیب تنهایی، آن هم در بین مردم و در جامعه. شاید امروز عصر واقعا احساس کسی که از جامعه متنفر است و خودکشی می کند را درک کرده بودم. شاید به نوعی بیماری اجتماعی دچار شده ام. شاید من همان آدم گذشته نیستم. اما یک چیز را مطمئنم. آن هم درست بودن همه موارد بالاست.

احساس بدی به خودم دارم. شاید هم نداشته باشم. دقیق نمی دونم. اما مطمئنم حالم خوب نیست. دقیقا بر عکس حال سال های دورم.

در شهر

در شهر، بخش جدیدیِ که به زودی اینجا راه اندازی می شه. نوشته ها و دیده ها و گپ و گفتگوهایی که تو سطح شهر، داخل اتوبوس، تاکسی یا هرجای دیگه ای تو سطح شهر می بینم و می شنوم و می زنم. عمدتا به خاطر سفرهای درون شهری که با اتوبوس و تاکسی دارم اتفاقات زیادی می افته که تا الان اغلب تو دفتر یادداشتِ جیبیم می نوشتم. درشهر، به زودی…

درسواره زندگي - 11

يا من شاگرد تنبلی شدم، یا استاد نداریم، يا من مدرسه رو عوضی رفتم، یا سطح درسها بالا رفته، یا من …. هر چي که هست خيلي وقته از زندگي درسي ياد نگرفتم…

جام جهان نماي آي تي - 2

هفته گذشته ميلادي (8 – 14 فوريه 2010) با خبرهاي مختلفي همراه بود که شايد بتوان مهمترين آن را راه‌اندازي سرويس جديدي از طرف شرکت گوگل به نام Google Buzz ناميد.

اگر درهفته گذشته حساب جي‌ميل خود را باز کرده باشيد با اضافه شدن يک گزينه در زير کلمه inbox مواجه شده ايد. سرويسي که شرکت گوگل براي جبران شکست هاي خود در راه اندازي سايت-هاي اجتماعي مانند orkut راه اندازي کرده، هرچند داراي جذابيت هاي هميشگي محصولات شرکت گوگل است، اما ايده آن بسيار شبيه سايت هايي همچون twitter, friendfeed و facebook است.

شايد مهمترين نقد در مورد اين سرويس، کپي تمام عياري ازسايت friendfeed بودن آن باشد. سايتي که مي‌توانيد مطالب مورد علاقه خودتان را با دوستانتان به اشتراک بگذاريد، براي مطالب ديگران نظر بدهيد و يا حتي مطالب را به دو دسته عمومي و ويژه دوستانتان تقسيم کنيد.از ايرادهاي ديگري که به اين سرويس وارد شده است مي توان شلوغ کردن محيط حساب پست الکترونيکي، دعوت اتوماتيک از افرادي که حتي شايد فقط يک بار با آنها در تماس بوده ايد، و عدم رعايت مسائل مربوط به حريم خصوصي افراد را نام برد. البته اين سرويس شايد براي افرادي که از سايتي همچون فرندفيد استفاده نکرده اند، داراي محيطي جذاب و دوست داشتني باشد، اما به هر حال مواردي که در بالا ذکر شد و شايد مواردي ديگر، هنوز بسياري از کاربران را به سمت اين سرويس نکشانده است.

اما در هياهوي راه اندازي سرويس Google Buzz ، خبر رشد توييتر نيز در خور توجه است. طبق آماري که از طرف سايت Royal Pingdom ارائه شد، توييتر رکورد يک ميليارد و 200 ميليون توييت در ماه ژانويه را ثبت کرده است که Evan Williams مدير عامل شرکت توييتر آن را درنورديدن تمام مرزهاي موجود ناميده است. با توجه به آمار ارائه شده مي توان به سهولت، رشد 16 برابري توييتر را در ژانويه 2010 نسبت به همين ماه در سال 2009 مشاهده کرد.همچنين در 3 ماهه گذشته توييتر رشدي معادل 17 درصد را شاهد بوده است. تفسير اين اعداد ساده به نظر مي رسد: توييتر در يک روند کاملا شفاف و سالم رو به رشد حرکت مي کند. اما به هر حال توييتر با مشکلاتي که مدت ها پيش گريبان گيرش بوده، همچنان در جدال است و شايد آمار Royal Pingdom بسياري از مشکلات اين سايت محبوب و دوست-داشتني را نمايش نداده است.
اما مشکلات فقط مختص شرکت توييتر نبوده و گريبان گير بسياري از شرکت هاي بزرگي همچون ياهو است. شرکت ياهو و سايت آن همچنان داراي مشکلات بزرگي هستند. شرکت ياهو که چندي پيش با واگذاري بخشي از خدمات خود به مايکروسافت اميدوار بود مشکلاتش کاهش پيدا کند، اين روزها با واگذاري خدمات کاريابي خود، نشاني از بهبود را در خود نمي بيند. ياهو خدمات کاريابي خود موسوم به Hotjobs را با دريافت 225 ميليون دلار به شرکت مانستر واگذار کرد. روند فروش و يا توقف خدمات ياهو از زمان انتخاب کارول بارتز به عنوان رئيس هيات مديره ياهو شدت گرفته، به طوري که وي قصد دارد اوضاع نابسامان اين شرکت را تا حدودي بهبود بخشد. بر طبق توافق دو طرف، تبليغات مانستر تا سه سال در صفحه اصلي ياهو در آمريکا و کانادا به نمايش در مي آيد و شرکت ياهو سالانه و بر حسب ميزان ترافيک سرويس شغل يابي مبالغي را از اين شرکت دريافت مي کند. قرار است اين توافق در سه ماهه سوم سال 2010 نهايي شود. هرچند قرار است برخي از جزئيات اين قرارداد که در مورد تامين محتوا و ترافيک اين سرويس است تا چند ماه آينده محرمانه باقي بماند.

اما شايد مهمترين اتفاقي که در دنياي موبايل از 15 تا 18 فوريه شاهد آن باشيم، آغاز کنفرانس و نمايشگاه MWC 2010 يعني مهمترين اتفاق موبايلي سال است. مکاني که همچون هميشه، شاهد به نمايش درآمدن نوآوري ها و محصولات جديد شرکت هاي فعال دراين حوزه است. در اين ميان و در ميان انبوهي از گوشي هاي جديد و نرم افزارها و سيستم عامل هاي تازه به بازار عرضه شده، شايد عمده توجهات به حضور استيو بالمر در اين کنفرانس به سخنراني در کنگره جهاني موبايل 2010 معطوف شود. جايي که استيو بالمر و مايکروسافت آخرين تير خلاص را براي بقاء در بازار شديدا رقابتي سيستم عامل ها و گوشي هاي هوشمند شليک خواهد کرد. منابع مختلف خبري تاييد کرده اند که مايکروسافت قصد پرده برداري از آخرين محصول خود يعني Windows Mobile 7 را دارد.
رابط کاربري اين محصول مشابه رابط کاربري دستگاه Zune HD است و از جست و جوگر Bing بهره برده و پشتيباني بهتري از بازي هاي مبتني بر اين سيستم عامل به عمل مي آيد. هر چند رونمايي از اين سيستم عامل به منزله حضور سريع آن در بازار نبوده و بايد منتظر بود تا طي چند ماه آينده به آهستگي شرکت هاي مختلف طرف قرارداد مايکروسافت به اين پلتفرم تجهيز شون بازار موتورهاي جستجوگر، روند روبه رشد Bing همچنان ادامه داشته ياهو در حال از دست دادن کاربران است. ياهو در دسامبر ۲۰۰۹ صاحب 17/3 درصد از بازار جست‌وجوهاي اينترنتي آمريکا بود در حالي که در ماه ژانويه ۲۰۱۰ تنها ۱۷ درصد اين بازار را در اختيار داشت. در مقابل، جست‌وجوگر مايکروسافت در آخرين ماه از سال گذشته 7/10 درصد از اين بازار را از آن خود کرد و توانست در ژانويه سال جاري اين رقم را به 3/11 درصد برساند.
شرکت ComScore در گزارش خود اعلام کرد، در آوريل گذشته که جست‌وجوگر Bing هنوز معرفي نشده و مايکروسافت قراردادي را با ياهو به امضا نرسانده بود، شرکت ياهو 4/20 درصد از بازار جست‌وجوهاي اينترنتي آمريکا را در دست داشت و سهم مايکروسافت از اين بازار 2/8 درصد بود.با اين اوصاف و در چنين شرايطي، شرکت ياهو در کسب درآمدهاي خود از تبليغات آنلاين نيز با مشکلات فراوان مواجه شده است و در عين حال، هنوز نمي‌تواند بر اساس قرارداد خود با مايکروسافت درآمدي کسب کند. زيرا مقامات قضايي هنوز به طور قطعي نظر خود را در مورد همکاري اين دو شرکت اعلام نکرده‌اند.

اما شرکت گوگل بار ديگر دست به خريد شرکت ديگري زد و سايت جستجوگر اجتماعي Aardvark را که به جاي نمايش نتايج جست و جوي صفحات وب، جواب درخواست‌ها را از افراد واقعي دريافت مي کند، خريداري کرد. اين جستجوگر ادعا مي کند که جواب درخواست جست و جوي شما را از متخصصان واقعي حوزه مورد نظر پرسيده و نتيجه را در کمتر از ۵ دقيقه به اطلاع شما مي رساند.اين معامله و تبادل اطلاعات دو شرکت بطور فوري انجام خواهد شد، زيرا که گوگل از حدود ۲ سال پيشتر همکاري نزديکي را با ايده پردازان Aardvark آغاز کرده بود. لازم به ذکر است که گوگل در نطق خود اظهار كرده است که بهينه سازي اين سرويس در هفته‌ها و ماه‌هاي آينده به تکميل خواهد رسيد تا کاربران بتوانند هرچه سريعتر و دقيق‌تر از اين سرويس بهره ‌برداري کنند.

اما آخرين رويدادي که تحت تاثير آي تي قرار دارد، المپيک زمستاني 2010 ونکوور کانادا است. المپيک زمستاني امسال در ونکوور در حال برگزاري است و سايت رسمي آن از طريق آدرس http://www.vancouver2010.com در درسترس قرار دارد. اما شبکه تلويزيوني NBC با همکاري Bing مايکروسافت در حال پوشش زنده مسابقات، ويدئوها و تحليل هاي مربوط به مسابقات هستند. موتور جستجوي اين سايت Bing بوده و ويدئوها و عکس هاي HD مربوطه با استفاده از تکنولوژي سيلورلايت مايکروسافت قابل مشاهده است. همچنين خيابان هاي ونکوور با استفاده از Bing's interactive StreetSide Maps قابل رويت بوده و موتور جستجوي بينگ نيز همه روزه عکس ها و بخش هايي را به اين موضوع اختصاص خواهد داد. به هر ترتيب مايکروسافت براي تبليغ موتور جستجوي خود و نمايش قابليت هاي آن از هر فرصتي بهترين استفاده را به عمل مي‌آورد.

لينک خبر در سایت ICTpress

من در فيدبرنر




فيد وبلاگم را سوزوندم در فيدبرنر!!! لطفا اگر دوست داشتيد عوضش کنید. هم سمت راست هست. هم در اینجا:

جام جهان نماي آي تي 1

1 Feb - 7 Feb

هفته گذشته ميلادي با خبري در حوزه اينترنت و با اعلام عدم پشتيباني گوگل از اينترنت اکسپلورر 6 آغاز شد.

خبري که مي توان آن را پس لرزه هاي حمله کاربران چيني به گوگل از طريق ضعف امنيتي اينترنت اکسپلورر 6 دانست. حمله اي که چند هفته قبل رخ داد و روابط آمريکا و چين را دچار مخاطره کرد. بطوريکه گوگل تهديد به خروج تدريجي از بازار چين كرد و احتمال عدم ارائه برخي از سرويس هاي خود را اعلام داشت. گوگل مي گويد به علت وجود حفره امنيتي در مرورگر اينترنت اکسپلورر ۶، پشتيباني فني خود از اين مرورگر را از تاريخ اول مارس 2010 پايان مي دهد. به گفته گوگل بسياري از اين خدمات اين شرکت مانند سايت هاي اسناد گوگل ( Google Docs) و خدمات طراحي سايت (Google Sites)  جيميل و همچنين تقويم گوگل (Google Calendar) از اين تاريخ با اينترنت اکسپلورر ۶ سازگاري نخواهند داشت  و عملکرد اين سايت ها در اينترنت اکسپلورر ۶ دچار اختلال خواهد شد. اين شرکت به کاربران توصيه کرده است به جاي استفاده از اينترنت اکسپلورر ۶، مرورگر خود را هر چه زودتر ارتقاء دهند. در پي اعلام گوگل درباره قطع پشتيباني از اينترنت اکسپلورر ۶، دولت هاي فرانسه و آلمان از شهروندان خود خواسته اند تا رفع ايراد امنيتي اين مرورگر، مرورگر ديگري را روی رايانه هاي خود نصب کنند. مايکروسافت در واکنش به اين اقدام گوگل، سه هفته پيش از موعد مقرر، در جهت ارتقاي امنيتي اينترنت اکسپلورر ۶ اقدام کرده است.
اما هرچقدر کام مايکروسافت در اين چند وقت با خبرهاي ضعف امنيتي اينترنت اکسپلورر 6 تلخ شد، در عوض ويندوز 7 ، آخرين نسخه سيستم عامل اين شرکت با موفقيت خيره کننده خود، لبخند را بر لبان رئيسان مايکروسافت نشانده است. به طوريکه فروش قابل توجه سيستم عامل ويندوز 7 در سه ماهه پاياني سال 2009 سودآوري اين شرکت را 60 درصد افزايش داد. از طرفي سود خالص مايکروسافت در سه ماهه سوم سال گذشته 6 ميليارد و 660 ميليون دلار گزارش شده که اين رقم در مدت مشابه سال 2008 ميلادي 4 ميليارد و 180 ميليون دلار بوده است. همچنين کل درآمد مايکروسافت در سه ماه گذشته نيز 19 ميليارد و 200 ميليون دلار گزارش شده که بيشتر از سطح مورد انتظار تحليلگران بود. "کوين ترنز"، از مديران مايکروسافت نسبت به استقبال کاربران از ويندوز 7 اظهار خوشنودي کرده و سودآوري مايکروسافت در سه ماهه گذشته را بي سابقه ارزيابي كرده است. ويندوز 7 در طي 2 ماهي که وارد بازار شده توانسته 10 درصد از سهم بازار را به خود اختصاص دهد کاري که ويندوز ويستا در طول مدت حضور خود نتوانست بيشتر از 20 درصد سهم بازار را تصاحب کند. به پيش بيني کارشناسان، ويندوز 7 به زودي سهم بازار ويستا را به خود اختصاص مي دهد.
اما در بازار سيستم عامل هاي تلفن همراه، نوکيا سيستم عامل محبوب خود، سيمبيان را به صورت متن باز در اختيار علاقه مندان قرار داد. البته شايعه ارايه سيمبيان به شکل کد باز درست از زماني که نوکيا اقدام به خريد آن در سال 2008 کرد به گوش مي رسيد. سيستم عاملي که اکنون با حضور بر روي 330 ميليون گوشي، محبوب ترين سيستم عامل گوشي هاي هوشمند است. اين اقدام در واقع اقدام سريع و به موقعي از نوکيا براي به چالش کشيدن اپل و گوگل با سيستم عامل هاي معروفشان يعني آيفون و آندرويد و در جهت کسب سهم بيشتري از بازار تلفن همراه صورت گرفته است. بازاري که مايکروسافت در حال شکست خوردن و حذف در آن قرار دارد. اتفاقي که مايکروسافت اميدوار است بعد از کنفرانس بارسلونا طي چند ماه آينده و ارائه سيستم عامل ويندوز موبايل 7 خود رخ ندهد. در واقع تمام نگاه مايکروسافت به موفقيت در اين کنفرانس و بازگشت به ميدان رقابت گوشي هاي تلفن همراه هوشمند است.
اما خبر ديگري  که در بازار گوشي هاي تلفن همراه قابل توجه بود، ارائه مرورگر فايرفاکس بر روي گوشي هاي نوکيا بود. طبق خبري که در وبلاگ موزيلا اعلام شد، از اين پس کاربران نوکيا قادر خواهند بود تا لذت مرور وب را با مرورگر محبوب فايرفاکس تجربه کنند. اين نسخه از مرورگر، دقيقا چند روز پس از ارائه نسخه ۳.۶ فايرفاکس ارائه شد تا از اين پس کاربران پلتفرم Maemo نوکيا مانند N۹۰۰ بتوانند از اين مرورگر براي وب گردي هاي خود استفاده کنند.
از ويژگي هاي اين مرورگر موبايل مي توان به قابليت تبادل اطلاعات موجود در مرورگر دسکتاپ و موبايل، رمزهاي عبور و تاريخ مرور صفحات، قابليت اضافه کردن Add-ons براي سفارشي کردن مرورگر، امنيت بالا هنگام مرور سايت ها، پشتيباني از زبانه ها و نکات قابل توجه ديگر اشاره کرد. فايرفاکس اولين مرورگر موبايل است که از قابليت Add-ons پشتيباني مي کند و در حال حاضر بيش از ۴۰ افزونه جهت استفاده براي اين مرورگر وجود خواهد داشت. خبري که شايد به زودي ساير سازندگان مرورگرهاي اينترنتي را به عرضه نسخه هاي جديد برنامه هاي خود ترغيب کند.
اما خبري که خيلي کوتاه و گذرا در ميان انبوه اخبار آي تي مطرح شد خداحافظي مدير عامل سان مايکروسيستمز با پست يک توييت به عنوان هايکو از سمت خود بود. جاناتان شوارتز مدير عامل مستعفي سان مايکروسيستمز در آخرين توييت خود شعر هايکويي با اين مضمون نوشته است: "بحران مالي، همه مشتريان پريدند، مديرعامل بي مديرعامل"! استعفاي شوارتز پس از آن صورت مي گيرد که اوراکل "سان" را به قيمت 4.7 ميليارد دلار خريد. هرچند اکثر شرکت هاي بزرگ با مشکلات ناشي از بحران اقتصادي  روبرو هستند، اما با تدابيري که انديشده اند و با بهبود اوضاع اقتصادي جهان اين روند در حال از بين رفتن بوده و شرکت ها به سود دهي مناسبي دست پيدا کرده اند. به هرحال شايد اين هايکو چندان مشخص کننده وضعيت استعفاي شوارتز نبوده و دلايل ديگري را به زودي و شايد به صورت هايکو از او و در توييترش ببينيم. توييت آخري که شوارتز در همان روز نوشت موجب شد هزار نفر به پيروان توييتري او افزوده شود.
اما آيپاد و پس لرزه هاي آن! با توجه به عرضه آيپاد توسط اپل و نمايش آن و توسط استيو جابز، نقدهاي مثبت و منفي زيادي براي اين محصول جديد اپل ارائه شده است. اما مشکلات و ضعف هايي که اين دستگاه دارد نقد هاي منفي زيادتري را در پي داشته است. حضور DRM بسيار گسترده در اين دستگاه، عدم استفاده از دوربين، لبه هاي ضخيم، عدم پشتيباني از چند کار به صورت همزمان (multitasking)، عدم حضور پورت HDMI و مواردي از اين قبيل برخي از منتقدين را تا جايي پيش برد که آيپاد را با يک تکه سنگ مقايسه کردند! در اين ميان فيلمي از طرف گوگل روي شبکه يوتيوب قرار گرفت که به نوعي نمايش اوليه تبلت گوگل به حساب آمد. فيلمي که شايد بتوان استفاده و زيرکي گوگل را از ضعف هاي آيپاد اپل قلمداد کنيم. در اين فيلم تمام آن چيزهايي که آيپاد نمي تواند انجام دهد به عنوان قابليت هاي تبلت گوگل معرفي شد و خيلي ساده گوگل از آب گل آلود ماهي گرفت و به نوعي گفت يک تبلت واقعي چگونه بايد باشد. حال بايد ببينيم اپل در اين ميان چه سياستي را  در پيش خواهد گرفت؛ به زودي شاهد نبردي در عرصه تبلت ها خواهيم بود.

 

گوگل، اپل، مايکروسافت؛ بازي بزرگان

مشتريان و استفاده کنندگان خدمات کامپيوتري و اينترنتي در ابتداي سال جديد ميلادي شاهد نبرد تازه اي بين 3 غول بزرگ اين عرصه يعني مايکروسافت، گوگل و اپل خواهند بود. 
نبردي وراي نبرد ديرينه اپل و مايکروسافت که به اوايل دهه 1980 ميلادي باز مي گردد در حال شکل گيري است. نبرد جديد مابين اپل و گوگل عصر تازه اي را رقم خواهد زد که علاوه بر جذابيت هاي آن براي استفاده کنندگان، به احتمال زياد مايکروسافت را نيز صاحب منافع زيادي خواهد کرد.
طبق گزارشاتي که در طول دو هفته گذشته به دست آمده است، مذاکراتي مابين دو شرکت اپل و مايکروسافت پيرامون استفاده شرکت اپل از موتور جستجوي بينگ مايکروسافت روي مرورگر محبوب سافاري خود در گوشي آيفون صورت گرفته است. مذاکراتي که شايد نتيجه مثبت آن شکست سنگيني براي گوگل در حوزه جستجو از شرکت مايکروسافت به حساب آيد. واگذاري حوزه اي که رقابت سنگين مايکروسافت و گوگل را وارد فاز جديدي خواهد کرد.
همکاري مايکروسافت و اپل از اين جهت حائز اهميت است که اپل و گوگل را نمي توان دشمن ديرينه يکديگر قلمداد کرد. دو شرکتي که با دوستي و همکاري متقابلي که با يکديگر عليه بسياري از رقبايشان از جمله مايکروسافت داشته‌اند، موفق شدند بسياري از حوزه هاي رقابتي را از آن خود کنند. شايد بارزترين نمونه اين همکاري در سال 2007 بود که آيفون شرکت اپل در مقابل سيستم عامل ويندوز موبايل، به طور پيش فرض صاحب جي ميل، موتور جستجو و نقشه هاي گوگل شد.
اما اين رابطه دوستانه و همکاري مسالمت آميز از چندي پيش با مشکلي بر سر نرم افزار Google voice و خودداري اپل از قراردادن اين برنامه در فروشگاه نرم افزارهاي آيفون دچار مخاطره شد. اين موضوع البته در سال گذشته دچار پيچيدگي هايي شد.در ابتدا گوگل شرکت اپل را متهم به اشتباه در زمينه برنامه خود كرد و پس از آن اپل انگشت اتهام خود را به سوي ديگري نشانه رفت و در آخر کميسيون ارتباطات فدرال براي تحقيقات بيشتر وارد صحنه شد و در نهايت مدير اجرايي گوگل "Eric Schmidt" از هيات مديره اپل استعفا کرد. در حال حاضر برنامه Google voice براي گوشي آيفون موجود نيست. اگرچه، نايب رئيس بخش مهندسي گوگل در مصاحبه اي اعلام کرده است به زودي برنامه Google voice در دسترس قرار خواهد گرفت.
همچنان که شرکت هاي گوگل و اپل پا به عرصه هاي جديدي مي گذارند، هر دو شرکت براي رقابت با يکديگر و حتي ساير رقبا آمادگي پيدا مي کنند. در حوزه موبايل اپل هم از لحاظ نرم افزاري و هم ازلحاظ سخت افزاري داراي نيروي قدرتمندي همچون آيفون است و در طرف مقابل گوگل با نماينده تازه وارد خود Nexus به همراه سيستم عامل آندرويد وارد بازار رقابت شد. اپل از MobileMe و گوگل از بسته نرم افزاري خود شامل جي  ميل، Google Docs و تقويم گوگل استفاده مي کند. گوگل به تازگي شروع به اجاره دادن فيلم از طريق سايت يوتوب کرده و در واقع رقابتي را با فروشگاه iTunes آغاز کرده است. اين رقابت در حوزه عکس و از طريق picasa و iPhoto نيز جريان دارد.
اما خارج از تمام اين بحث ها، نتيجه نهايي اين رقابت ها باعث منفعت کاربران خواهد شد. البته از منافعي که مايكروسافت در اين جنگ به دست خواهد آورد نيز نمي توان به سادگي گذشت. هر سه اين شرکتها داراي نقاط قوت و ضعفي هستند که رقابت بين آنها را بيش از پيش جذاب مي كند. 


تلاش با دستان بسته

در روزهای اخیر معاون وزیر علوم و فناوری برزیل با سفری به ایران از امکانات حوزه ICT به ویژه پژوهشکده مرکز مخابرات ایران بازدید کرده و از نزدیک در جریان فعالیت و توانمندی های این مرکز قرار گرفتند.

در مذاکرات و دیدارهایی که دکتر اخوان معاون آموزش، پژوهش و امور بین الملل وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات و سرپرست مرکز تحقیقات مخابرات ایران با وي داشت، ابراز تمایل ایران را برای حضور در کشور برزیل و انجام پروژه های مشترک در حوزه ICT ابراز كرد. موضوعی که شاید بخشی از آن به صادرات نرم افزار ایران معطوف شد.
اما شاید نگاهی به صادرات نرم افزار ایران خالی از لطف نباشد. چندی پیش مسئولان اتحادیه صادر کنندگان نرم افزار ایران خبر از صادرات 65 میلیون دلاری نرم افزارهای تولید شده ایرانی به سایر کشورها دادند. خبری که در محتوای آن ابراز امیدواری محمدرضا طلایی رئیس اتحادیه صادر کنندگان نرم افزار را مبنی بر کاهش نیافتن این رقم نسبت به سال پیشین خود و به علت ادامه یافتن بحران اقتصادی جهان در برداشت. رقمی که در سال 1387 برابر با 65 میلیون دلار بوده و بنا به اظهارات محمدرضا طلایی مبني بر اينكه امیدوار هستیم حداقل رقم صادرات ما در سال 1388 از این مقدار کمتر نشود. هر چند اگر موضوع ادامه بحران اقتصادی در جهان را بپذیریم که شاید تنها سرپوشی بر عدم فعالیت مناسب ما در این حوزه باشد، نمی توان از رقم بسیار بالای صادرات نرم افزار هند که بالغ بر 76 میلیارد دلار است به سادگی عبور کرد! هر چند همین آمار 65 میلیون دلاری نیز با توجه به ورشکستگی 40 درصدی شرکت های خصوصی فعال در حوزه نرم افزار که از طرف محمد امین شهرستانی رئیس اتحادیه تولید کنندگان نرم افزارهای چند رسانه ای اعلام شده است،از سوی کارشناسان کمی با شک و تردید همراه است.
البته به گفته طلایی هیات هایی به کشورهای برزیل، روسیه و ونزوئلا جهت گسترش روابط ایران با این کشورها در زمینه صادرات نرم افزار و همکاری های متقابل اعزام شده است كه اگر از دو کشور برزیل و ونزوئلا که همواره با ایران رابطه خوبی داشته و کار بازاریابی در این کشورها چندان مشکل نشان نمي دهد، شاید بتوان روسیه را بازار مناسبی در نظر گرفت.
ليكن در این راه یعنی صادرات نرم افزار، فعالان این حوزه با مشکلی به نام نظام حقوقی حمایت از مولفان و تولیدکنندگان نرم افزار روبرو هستند. این لایحه با توجه به هجدهمین سال تدوین آن، دارای اشکالاتی است که برای رفع آنها و اجرایی شدن، نیاز به تغییر و تصویب آن در هیات وزیران دارد. موضوعی که باید هر چه سریع تر برای رفع مشکلات این حوزه و جلوگیری از ورشکستگی بیشتر شرکت ها و هرز رفتن نیروی انسانی با استعداد و توانمندی که در این حوزه فعالیت دارد پی گیری شود. 


چين، بازار جديد استراتژيک موتور جستجوي مايکروسافت

موتورهاي جستجو، بازار بسيار پرمنفعتي براي شرکت هايي که در اين حوزه دخيل هستند فراهم کرده است.
شرکت هاي بزرگي همچون گوگل، ياهو و مايکروسافت که به نوعي رهبران اين حوزه مي باشند سرمايه گذاري هاي کلاني را در راه کسب سهم بيشتري از بازار جستجو و ربودن گوي رقابت از يکديگر انجام مي دهند. اما همه چيز در بازار چين متفاوت است، حتي نبرد موتورهاي جستجو.
اما بازار جستجو در چين چشم انداز بسيار متفاوتي از آنچه در جهان و به واسطه رهبران جهاني جستجو همچون گوگل، ياهو و مايکروسافت ايجاد شده است ارائه مي کند.  در چين موتورهاي جستجوي google، yahoo و bing در حد يک نام هستند. نام هاي بزرگي که در سايه يک اسم گمنام قرار گرفته اند: بايدو! بايدو موتور جستجويي است که 9/63% سهم بازار جستجو را در چين به خود اختصاص داده است. پس از بايدو گوگل داراي 3/31% سهم از بازار جستجوي چين است. ارزش بازار جستجو در 4 ماهه سوم  سال 2009 در چين برابر با 293 ميليون دلار بوده است. موضوعي که مايکروسافت را براي افزايش محبوبيت خود در اين بازار به تکاپو انداخته است.
مايکروسافت به مدد ابزار جستجوي خود، بينگ، که اين روز ها در حال پيشرفت در بازارهاي جهاني است و اين شرکت بزرگ را به رقابت با رقيب اصلي خود يعني گوگل بيش از پيش اميدوار مي کند، اعلام کرد که چين مهمترين بازار استراتژيک در زمينه جستجو براي اين شرکت است. مايکروسافت در بيانيه اي اعلام کرده است که اين شرکت به بازار جستجو در چين متعهد بوده و اين بازار را به عنوان مهمترين بازار استراتژيک براي خود مي داند. همچنين مرکزي را براي درک عميق تر از آنچه مورد نياز چيني ها است تشکيل داده تا بتواند تکنولوژي خود را براي برآورده کردن نيازهاي آنها به کار گيرد.
چين با داشتن بيش از 390 ميليون کاربر اينترنت از جمله مهمترين بازارها براي شرکت هاي فعال در اين زمينه مي باشد. در حال حاضر بينگ به صورت بتا در چين شروع به فعاليت کرده است اما هنوز تا به دست آوردن سهم مناسبي در اين بازار راه طولاني و درازي در پيش رو دارد. حتي گوگل با تمام قدرتي که در اين زمينه دارد تهديد چندان شديدي براي بايدو به حساب نمي آيد.
تحليل‌گر Credit Suisse، چيونگ والاس در اين زمينه مي گويد: " گوگل در حال بدست آوردن 30% از سهم بازار جستجو در چين است در حالي که تهديد بينگ چندان جدي به نظر نمي رسد." اما از نظر Jin Naili وضعيت کمي متفاوت است. وي با اعلام اين که در 3 ماه پاياني منتهي به اکتبر تعداد بازديد کنندگان از بينگ 30% افزايش داشته است، اين موضوع را  باعث تغيير و تحولاتي در بازار جستجو در چين طي 1 تا 2 سال آينده مي داند.
اما يکي از مهمترين مشکلاتي که بر سر راه موفقيت گوگل و مايکروسافت در چين وجود دارد، روند آزاد اطلاع رساني است که در برخي موارد از جانب دولت چين با محدوديت‌ها و سانسورهايي مواجه مي گردد. در واقع بايدو با مد نظر قرار دادن اين موضوع توانسته است بر سهم خود از بازار چين بيافزايد. اما گوگل و مايکروسافت اگر مي خواهند در اين بازار موفق باشند بايد بپذيرند که  اين محدوديت ها را اعمال کنند. کاري که با سياست گذاري اين شرکت ها چندان همخواني ندارد، اما نپذيرفتن اين موضوع نيز براي اين دو شرکت ضررهاي زيادي در پي خواهد داشت.
مايکروسافت موتور جستجوي bing را قبل از ماه دسامبر راه اندازي کرد. موتوري که با ويژگي هاي جديد خود باعث افزايش محبوبيتش گرديده است. همچنين بينگ با افزودن نتايج جستجوهاي محلي توييتر و فيس بوک و همچنين دسترسي به اين موتور جستجو از طريق تلفن هاي همراه و تعداد بسيار زيادي دستگاه قابل حمل ديگر مزاياي استفاده از اين موتور جستجو را افزايش داده است.
با تمام محدوديت ها و مشکلات در کنار موفقيت هاي بدست آمده، مايکروسافت دورخيز خود را براي کسب سهم عمده  و مناسبي از بازار چين انجام داده و اميد بسيار زيادي به آن دارد.

اقتصاد پيشرو با کليک هاي پول ساز

همگان بر اين باور هستيم که کامپيوتر و اينترنت زندگي نسل بشر را به شدت تغيير داده اند؛ اين جسم بي جان به گونه اي در زندگي همه ما رخنه کرده است که شايد براي خيلي از ما زندگي بدون کامپيوتر واينترنت تقريبا غير ممکن و يا حداقل بسيار دشوار خواهد شد.

بسياري از فعاليت هاي روزانه ما از طريق اينترنت و کامپيوتر در سراسر جهان در حال انجام است. فرستادن پست الکترونيکي، دريافت اخبار، نوشتن وبلاگ هاي شخصي و يا تجاري،دريافت انواع کتاب ها، فيلم ها و موسيقي از طريق اينترنت، رزرو انواع بليط و خريدهاي اينترنتي بخشي از فعاليت هاي روزمره ما را در سطح اينترنت شامل مي شوند که شايد به امري عادي نيز بدل شده باشند. اما موضوعي که در رابطه با خريد اينترنتي و دنياي تجارت الکترونيکي به شکل کامل تر مطرح مي شود، تبليغات اينترنتي يا تبليغات آنلاين است. شايد کسي باور نمي کرد که اين دستگاه بي جان زماني به بزرگترين ماشين هاي تبليغاتي در سطح جهاني تبديل خواهند شد. به طوري که شرکت هاي بزرگي همچون مايکروسافت، ياهو و گوگل براي ربودن گوي رقابت از يکديگر حاضر به اختصاص ميليون ها دلار بودجه جهت خريد شرکت هاي کوچک تر و سرمايه گذاري در اين بخش باشند. اين اشتياق زياد بيانگر اهميت اين موضوع در دنياي مجازي و اثرگذاري آن در دنياي واقعي تجاري ما است. در دنياي تجارت براي يک فروش خوب بايد محصول مناسب و با کيفيتي توليد شده باشد و پيش نياز يک فروش عالي، تبليغات درست، مناسب و به موقع است. اين امر در دنياي واقعي تجاري امري انکار ناپذير است و براي اثبات اين موضوع تنها يک نگاه سطحي به انواع تبليغات در مجلات و روزنامه ها، انواع بيلبوردها و شيوه هاي گوناگون تبليغاتي نيز کفايت مي کند. اين شيوه ها به دنياي مجازي نيز کشيده شده و کشورهاي پيشرفته داراي بيشترين حجم تبليغات آنلاين براي کسب سهم بيشتري از بازار هستند. كارشناسان موسسه تحقيقاتي IDC كاهش قيمت آگهي‌هاي آنلاين، رواج تبليغات آنلاين رايگان و افزايش ضريب نفوذ اينترنت را از مهم‌ترين دلايل رشد فزاينده تبليغات آنلاين مي دانند.براساس جديدترين گزارش IDC حجم درآمد حاصل از تبليغات آنلاين در ايالات متحده در سال ‌2007 برابر 25/5 ميليارد دلار بوده است و انتظار مي رود كه اين رقم تا سال 2012 به 51/10 ميليارد دلار برسد. همچنين تحقيقات نشان مي‌دهد كه تبليغات آنلاين تا چهار سال آينده در جايگاه دوم و بعد از تبليغات مستقيم در رده‌بندي انواع تبليغات در دنيا قرار مي‌گيرد. اين در حالي است كه تبليغات آنلاين اين روزها جايگاه پنجم را در اختيار دارد، اما تبليغات ويدئويي آنلاين توانسته است طرفداران بيشتري را به خود جلب كنند.در اين ميان رقابت غول هاي بزرگ صنعت نرم افزار، گوگل و مايکروسافت که رقابت ديرينه اي در زمينه کسب سهم بازار از دنياي اينترنت و وب دارند از همه جالب تر است. رقابت اين دو در هر حوزه اي وجود دارد. چه در زمينه مرورگر، چه در زمينه برنامه هاي دسکتاپ و چه در زمينه موتور جستجو و تبليغات. شرکت گوگل در اين سال ها شرکت هاي زيادي را در زمينه تبليغات خريداري کرده است که از مهمترين آنها مي توان به شرکت double click اشاره کرد. اقدام گوگل دراين زمينه بسيار عجيب بود چون اين شرکت را با قيمتي تقريبا 20 برابر قيمت واقعي آن خريداري کرده است. در توجيه اين اقدام گوگل ،برخي صاحب نظران پيش‌بيني‌هايي كرده‌اند. مدير شبكه تبليغاتي TACODA در ارتباط بودن شرکت Double Click با تمام شركت‌هاي تبليغاتي صاحب نام دنيا و بيش از نيمي از آژانس‌هاي تبليغاتي را از دلايل مهم بودن اين خريد از طرف شرکت گوگل مي داند.Double Click مي‌تواند تمامي شركت‌هاي وابسته به Time Warner نظير Illustrated، Friendster و Viacom را به گوگل وابسته كند. از ديگر شركت‌هايي كه به مجموعه مشتري‌هاي گوگل خواهد پيوست مي توان به MTV اشاره کرد. در بخش ديگر، شركت گوگل با انتشار تبليغات آنلاين روي سايت اينترنتي خود مي‌كوشد بيش از تمام رقبا براي خود تبليغات بگيرد.اما در آن سوي ميدان، مايكروسافت نيز فعاليت هاي گسترده اي انجام داده است. ابتدا مايكروسافت اقدام به خريد ياهو كرد كه اين امر به نتيجه نرسيد و مايكروسافت در اقدامي ديگر با ياهو وارد مذاكره شد تا به توافقي بر سر توسعه تبليغات آنلاين برسد كه سرانجام توافقاتي بر سر تبليغات و جستجو حاصل شد که در حال حاضر نياز به تاييد مقامات ايالات متحده و حتي اروپا مي باشد. به گفته بالمر مدير اجرايي مايكروسافت در سال‌هاي آينده، 25 درصد از سود مايكروسافت از راه تبليغات آنلاين به دست مي آيد. اين يعني آن چيزي كه سهامداران مايكروسافت انتظار دارند و براي برآورده ساختن اين انتظار بايد راهي پيدا كرد. مايكروسافت استراتژی خود را بر اين امر استوار كرده است كه با خريداري شركت‌هاي كوچك تر تبليغات آنلاين و متحد كردن آن‌ها يك كارتل بزرگ تبليغاتي ايجاد کرده و گوگل نيز مي‌داند كه اگر چنين چيزي توسط مايكروسافت انجام شود توان مقابله با آن بسيار مشکل خواهد بود. مك اندروز معاون رئيس بخش تبليغات شركت مايكروسافت اعلام کرده که Microsoft Advertising عنوان جديدي است كه مايكروسافت از طريق آن سرويس‌ها و سكوهاي خود را براي جلب رضايت مشتريان خود ارائه خواهد کرد. در واقع مايکروسافت با اين عنوان جديد سرمايه‌گذاري خود را در بخش خريد، فناوري‌ها و برنامه‌هاي تبليغات آنلاين گسترش خواهد داد.با اين اوصاف آينده و پايان اين نبرد که در زمينه تبليغات آنلاين بين شرکت هاي بزرگ در گرفته است مشخص نبوده و بايد منتظر بمانيم و ببينيم دستيابي به اين سود سرشار که ارزش آن در بازار تبليغات تا سال 2012 به بيش از ‌17 ميليارد دلار خواهد رسيد در توان کداميک از شرکت هاي بزرگ خواهد بود. سودي که دستيابي به آن به آرزويي بزرگ براي مايكروسافت، گوگل و ياهو تبديل شده است.

Nexus یا iphone، مساله این است

کنفرانس CES همه ساله میزبان صدها شرکت بزرگ و عظیمی هستند که دستاوردهای خود را در این کنفرانس به نمایش می گذارند.

نوآوری ها و دستاوردهای مختلفی که چه بسا از مدت ها قبل، شایعه ها و گمانه زنی های مختلفی در مورد آنها به گوش می رسد.
یکی از این شایعه ها که در هفته قبل رنگ واقعیت به خود گرفت و به طور رسمی از طرف شرکت گوگل معرفی شد، گوشی هوشمند Nexus این شرکت است. گوشی Nexus محصولی است که به سفارش گوگل توسط کمپانی HTC ساخته شده و دارای آخرین سیستم عامل android 2.1 خود شرکت گوگل می باشد. معرفی محصولی که رسما گوگول را وارد بازار رقابتی تلفن همراه کرده و شاید حتی در اندازه ای بزرگتر بتوان از آن به عنوان اعلام جنگ با iphone شرکت apple یاد کرد.
اتفاق مهمی که حتی باعث شد برای روشن شدن موضع شرکت گوگل در قبال رقابت با شرکت اپل، بی بی سی خبرنگار بخش فناوری خود را به ساختمان مرکزی مدیریت گوگل فرستاده تا درباره این موضوع سوالاتی را مطرح کند. اما پاسخی که waffled سخنگوی شرکت گوگل به این سوال داد حاکی از عقب بودن محصول گوگل در بسیاری از موارد نسبت به iphone شرکت اپل بود.
البته این نکته باعث نمی شود که مزایا و قابلیت های Nexus را نادیده بگیریم. مزایایی مانند پردازشگر خوب و قوی تعبیه شده در گوشی، امکان استفاده از چند برنامه به طور همزمان، صفحه نمایش خوب و شفافی که حتی در مقایسه با آیفون نیز برتری داشته، نرم افزار تشخیص صدا که در 90% اوقات به درستی کار می کند، برنامه های جهت یاب مختلف، دسترسی به کلیه امکانات حساب کاربری گوگل در اینترنت به صورت یکپارچه.
اما از طرف دیگر این گوشی دارای معایب یا نقص هایی همچون کمبود نرم افزارهای مختلفی که قابل تهیه از فروشگاه معتبر باشد، حافظه کم برای ذخیره سازی این نرم افزارها، دشواری در انتقال فایل های موسیقی به دستگاه، از بین رفتن جذابیت صفحه نمایش خوب تعبیه شده به علت نداشتن قابلیت multi touch است. قابلیت هایی که آیفون به خوبی دارای آن ها بوده و باعث برتری این گوش نسبت به سایر رقبایش در این چند سال شده است.
اما شاید این نقاط ضعف عمدی بوده باشد. سال ها فعالیت گوگل و تعیین استراتژی های مختلف، این موضوع را تایید می کند که مدیران گوگل در اتخاذ تصمیمات مهم و یا تعیین استراتژی های حیاتی به دقت عمل می کنند. شیوه ای که در نبردهای نظامی اتخاذ می شود. احترام و تایید زمینه هایی که مربوط به حریف شده، و نبرد در بخش هایی که در آن تخصص و تسلط  داشته و نسبت به حریف خود دارای برتری هستید.
شاید همین موضوع سال ها باعث شده است گوگل در زمینه سیستم های عامل، که زمینه تخصصی شرکت مایکروسافت است وارد نشده و تنها جدیدا حضور خود را آن هم به شیوه های خاص در آینده اعلام نماید. کاری که باعث تمرکز خود شرکت گوگل در حوزه مربوط به خود شده و برترین قدرت بلا منازع حوزه جستجو گردیده است.
از منظری دیگر نیز می توان به این موضوع پرداخت. موضوعی که مربوط به ساخت سخت افزار و نرم افزار به صورت مجتمع در یک شرکت و مشکلات مربوط به آن است. شرکت اپل کار ساخت سخت افزار و نرم افزار گوشی اپل را به عهده دارد. کاری که علاوه بر تمامی مزایایی که دارد، فشارهای مضاعفی را بر این شرکت وارد می کند. کاری که شاید شرکت باهوش و بزرگی همچون گوگل را نیز دچار مشکل کند. به همین جهت شرکت گوگل وظیفه ساخت سخت افزار را به عهده نگرفته و آن را واگذار نموده است. در عوض تمامی مراحل طراحی و ساخت سیستم عامل را خود به دوش گرفته و سیستم عامل در اختیار شرکت هایی قرار می دهد که تمایل دارند از آن بر روی گوشی های خود استفاده کنند.
گوگل نگاهی به بازار تلفن همراهی دارد که شاید استفاده کنندگان چندان تمایلی به استفاده از محصول اپل نداشته باشند. قیمت Nexus به صورت قفل باز شده یا به عبارتی Unlock شده چیزی در حدود 500 دلار بوده و یا شما می توانید با قراردادی 2 ساله به ارزش 179 دلار با شرکت T-Mobile از این گوشی استفاده کنید. این استراتژی گوگل در قبال وضعیتی که آیفون در 94 کشور دنیا و محدودیت هایش دارا می باشد می تواند مزیت رقابتی را برای گوگل به ارمغان آورده و اگر این موضوع به خوبی جواب دهد شاید به زودی شاهد سرازیر شدن تعداد بسیاری دستگاه تلفن هوشمندی که آیفون نبوده، اما قابلیت های بسیار زیادی همچون اتصال به اینترنت در هر وضعیتی و دسترسی به تبلیغات محلی و یا دسترسی به سایر سرویس ها دارند در بازار تلفن همراه باشیم.
اما آیا واقعا nexus توانایی شکست iphone را دارد؟ شاید به زودی از نبرد iphone/nexus بیشتر بشنویم. نبرد بین دو غول تجاری دنیا.

 

لينک خبر در سايت ICTpress.ir


يک دنیا پر از مارکوپولو

دنياي ارتباطي انسان‌ها با استفاده از فناوري‌هاي اطلاعاتي و ارتباطي همچون اينترنت و تلفن‌ همراه دگرگون شده و فاصله‌هاي بسيار زياد جغرافیایی که در گذشته وجود داشتند از بين رفته است، امروزه تمام مردم جهان امکان ارتباط در لحظه برايشان فراهم شده است.

سرعت بالاي انجام فعاليت‌هاي اجتماعي و اقتصادي باعث تاثيرگذاري در نحوه انجام مناسبات مختلف در جامعه جهانی شده و تقريبا تمام مقوله‌هاي زندگي بشر را تحت تاثیر خود قرار داده است.
در اين ميان، گردشگری به عنوان يکي از صنایع پرطرفدار که درآمدهای سرشاری را، چه به شيوه سنتي و چه به صورت الکترونيکي و مجازي نصیب کشورها کرده است.  مقوله‌اي که روش سنتي آن منبع درآمد بسياري از کشورهاي جهان است.
اما شکل مدرن و موج چهارمی آن، یعنی گردشگری مجازی یا e-Tourism ، به مدد فضاي جديد بوجود آمده و روش‌هاي پيشرفته ارتباطي و اطلاعاتي، شرایط  بسيار مناسبي را برای تبدیل شدن تمام مردم جهان به یک مارکوپولوی کوچک فراهم کرده است..
فناوري‌هاي جديد، صنعت توریسم را با چشم‌اندازهای تازه‌ای مواجه کرده است ، تا جایی که به نظر می‌رسد؛ بازنگري‌ در عملکرد سنتي صنعت گردشگري به یک ضرورت تبدیل شده است، عرصه پرسودي که مي‌تواند زمينه بسيار مناسبي جهت جلب سرمايه‌هاي خارجي محسوب شود.

 

مارکوپولویی با هیبت مجازی


گردشگري الکترونيکي یا مجازی چيست؟ این سئوالی است که هنوز هم برای بسیاری از مردم در کشورهای توسعه نیافته بی‌پاسخ مانده است. گردشگري الکترونيکي يا همان e-tourism مجموعه‌ای از فعاليت‌های مبتني بر فناوري‌ جديد است که می‌تواند ساختارهای سنتي صنعت گردشگري را سامان دهي و جهت دهي کند که در اين ميان نقش ICT بسیار بارز و قابل تامل است.
ژول ورن نويسنده کتاب "دور دنيا در 80 روز" در هنگام نوشتن این کتاب معروف، از آرزويي سخن به میان آورد  که شايد باور کردنش بسيار سخت و يا حتي انجام آن غير ممکن بود. اما امروزه تحقق آرزوی محال ژول ورن تنها با يک کليک میسر است و هرکسی در هر جای این دنیای بزرگ مي‌تواند ورای تمام مرزهاي جغرافیایی، بدون نیاز به ویزا و صررف هزینه‌های سنگین از جايي به جايي ديگر برود وآنچه را مارکوپولو و سایر جهانگردان می‌دیدند، در قالب اطلاعات الکترونیکی و  به صورت متن، فيلم، صوت و يا حتي از طريق دوربين‌هاي پخش زنده مشاهده کند.
گردشگري الکترونيکي به مجموعه‌اي از پايگاه‌هاي اينترنتي (دولتي و خصوصي) و استانداردها و پروتکل‌های خاصی  اطلاق می‌شود که با توليد و بازنشر اطلاعات در فرمت‌های مختلف از قبيل متن، تصویر، کاتالوگ و بوشور ، تيزرهاي تبليغاتي و حتي خدماتي از قبيل رزرو هتل‌ و خريد الکترونيکي، معنا می‌یابد.
بايد توجه داشت که هرچند اين اقدامات در زمينه اطلاع رساني‌هاي متعارف لازم هستند اما هرگز براي دستيابي به هدف نهايي گردشگري الکترونيکي کافي به نظر نمي‌رسند.
در اين ميان نقش پايگاه‌هاي اينترنتي بيش از پيش برجسته مي شود. پايگاه‌هاي اينترنتي به دليل ماهيت اطلاع رساني خود، زمينه خوبي براي معرفي چند زبانه و چند رسانه اي قابليت‌هاي گردشگري يک کشور است. پايگاه‌هاي اينترنتي رسمي ،سخنگو‌هاي ديجيتالي يک کشور در اينترنت به شمار می‌آیند که به دليل رسمي بودن مي توانند به عنوان مرجعی معتبر مورد بازديد مارکوپولوهای هزاره سومی قرار گيرند. هر چه اين پايگاه‌ها قوي‌تر و روزآمدتر باشند و امکانات مختلفی مانند چند زبانه بودن را پشتیبانی کنند، می‌توانند سهم قابل توجهی از بازار توریسم در دنیا داشته باشند.
اينترنت راهنماي خوبي براي گردشگران است.علاوه بر تمام امکانات و مزاياي استفاده از راهنماهاي اينترنتي ،امکانات اجرايي خوبي نظير رزرواسيون اينترنتي هتلها و مراکز اقامتي و رزرو بليط هواپيما و قطار را نيز مي توان در اختيار متقاضيان اين خدمات قرار داد.بدين ترتيب اين امکان به مشتريان داده مي شود تا با حذف واسطه به طور مستقيم نسبت به تهيه بليط خود افدام نمايند.
البته در اين ميان، وجود زير ساخت‌هاي تجارت الکترونيک براي تسهيل روند پرداخت اعتباري هزينه‌ها و همچنين ، پليس مجازي براي امنيت تبادل اطلاعات در گردشگري مجازي ، بيش از پيش اهميت پيدا مي کند.
با نگاهي گذرا به وضعيت صنعت گردشگري در ايران، جاي خالي فناوري اطلاعات و استفاده از اين صنعت به خوبي حس مي شود. متاسفانه بي توجهي به استفاده از فناوري اطلاعات ميتواند ضرر جبران ناپذيري حتي به شيوه سنتي گردشگري وارد نمايد. عدم توسعه زير ساخت‌هاي اطلاعاتي از قبيل پايگاه‌هاي اينترنتي،  زير ساخت‌هاي تجارت الکترونيکي از قبيل ارائه خدمات بانکي الکترونيکي، پرداخت‌هاي الکترونيکي، سيستم آنلاين رزرواسيون هتل‌ها و مواردي از اين دست مي‌تواند ضربات جبران ناپذيري به پیکر نحیف اين صنعت نوپا و سودآور وارد کرده و سرنوشتی شوم‌تر از سرنوشت گردشگری سنتی در ایران را برایش رقم بزند.
به باور کارشناسان براي بهبود عملکرد اين بخش مي‌توان از راهکارهايي همچون ايجاد دوره‌هاي آموزشي گردشگري الکترونيکي، ايجاد طرح جامع فناوري اطلاعات در گردشگري، ايجاد پايگاه‌هاي مجازي موزه‌ها و مراکز گردشگري ديگر، تبليغ و معرفي پايگاه‌هاي ديجيتالي گردشگري ايران در رسانه ملي  استفاده کرد.
ترکيه ، امارات متحده عربي، بحرين، قطر و ساير کشورهاي همسايه استراتژي‌هاي گردشگري الکترونيکي خود را تدوين کرده و آن را  به مرحله‌ اجرا گذاشته‌اند ، کاری که موجب می‌شود تا ان کشورها به نظام مدرن گردشگري جهاني دست یافته و با درک درستی از شرايط جهاني به سرمايه گزاري‌هاي کلان برای توسعه‌ سريع فن‌آوري در ساختار گردشگري خود بپردازند.
نکته قابل توجه اینجاست که حتي افغانستان نيز، استراتژي‌هاي گردشگری مجازی خود را با کمک سازمان تجارت جهانی موسوم به WTO و مشارکت شرکت‌هاي بزرگ و سرشناس ICT در آمريکا و انگلستان طراحي و آماده اجرا نموده است.


لینک خبر در سايت ICTpress