سياه نوشته

دوباره خودنويسم را پر از جوهر سياه كردم. خودنويسي كه همراه شبهاي تاريكم بود، كه شب را چون رنگ جوهرش مي ديدم و تنهاييم را با آن رنگ مي زدم. چند وقتي بود كه فراموشش كرده بودم و جوهرش را خشكانده. آري! جوهرش را خشكانده بودم! چون كه خود را در هجمه‌اي از تفكرات پوچ و واهي قرار داده و تنهاييم را پايان يافته تلقي كرده بودم. اما...

 

امشب نوشته هايم نيز سياه گرديده‌اند. ديگر حتي نوشته‌هايم نيز رنگي از تو ندارند. قلم سياه رنگي كه هرگاه مي‌لغزيد نقشي از تو و ياد تو بر صفحه سفيد كاغذ مي‌نگاشت، امشب از تو خالي‌ست. گويي همچون كوير  تشنه است و نقش‌هايي كه ميزند، نقش‌هاي ترك‌هاي پينه بسته بر خاطرات دور و نزديك تو هستند. ترك‌هايي كه جاي لذت نوشتن از تو، درد از تو نوشتن دارند و تنها گوشه‌اي از آن دردفزون افته روحم را بر صفحه سفيد نقاشي مي‌كنند. آري! خود نويسم نقاش دردها شده است امشب.

 

از تو بنويسم؟ مي‌نوشتم! اكنون چه؟ آيا ارزشي دارد؟ هرگز! از خود بنويسم؟ مي‌نويسم، از خود نه! از اشتباهاتم! از تكرار حماقت‌هايم.نه! حتي از اينها هم نوشتنم نمي‌آيد. حيف جوهري است كه براي نوشته‌هايم صرف كنم.

 

تنها براي ثبت در تاريخ مي‌نويسم: از اول اشتباه كردم!