روزهاي سخت و دوست داشتني

چند وقتي ميشه كه دست به نوشتنم نميرفت. نمي دونم چرا. اما خوب ديگه! تنبلي بسه! :دي . اين چند وقته كه براي امتحان ها اومدم اينجا كار خاصي جز درس خوندن نداشتيم. دانشجو جماعت هم كه همه چيز را براي شب امتحان جمع ميكنه و هيچ وقت هم درس عبرت نميشه براش. هميشه هم ميگه از ترم بعد، از ترم بعد. اما معلوم نيست اين ترم بعد كي قراره بياد. :دي

امروز با امتحان تحقيق در عمليات 4 تا امتحان سخت را پشت سر گذاشتم و 3تاي ديگه ميمونه. اگر از مديريت مالي بگذريم (كه نمي دونم چطور دادم!) بقيه امتحانات را خوب دادم. خيلي دوست داشتم بتونم معدلم بالاي 17 بشم تا بتونم عقب افتادگي اين ترمم – 20 واحد پيش نياز خوردم بهه خاطر غير مرتبط بودن رشته ام – را جبران كنم، اما با امتحان ديروز بعيد ميدونم اين اتفاق بيافته.

: - ( گرچه خيلي هم مهم نيست.:دي

اما خدايي اين لنگه كفش پاره پوره – اينترنتdialup – هم خودش تو بيابون نعمتيه ها! واي كه اين چند وقته چي كشيدم بدون اينترنت! اونم من! يه معتاد تمام عيار. صبح ليست google reader را داشتم نگاه مي كردم. از اينكه با ايد سرعت نمي تونم اين همه مطلب انباشته شده را بخونم دچار افسردگي شديد و مضمن شدم. خدايا! هيچ كش را دچار اين درد نكن. :دي