درسواره مرگ

این پست استثنائا به مرگ اختصاص داره:


  1. ميخوند: ماکه رفتيم همه يار شدند -ما که خفتيم همه بيدار شدند
  2. وقتی اقوام نزدیک مرگ را باور ندارن، از اقوام دور نمیشه انتظاری داشت. اونها حتی ممکنه مجلس عزا را با مجلس بزمُ شادي اشتباه بگيرن.
  3. چه خوبه که مرده ها زنده نميشن. وگرنه از این که ميديدن مردم از اونها قديس هايي تو روزهاي آخر زندگيشون يا حتی تو طول زندگيشون ساختن حتما از تعجب سکته ناقص ميزدن و فلج ميشدن.
  4. یقينا دير يا زود خوراک کرمهاي خاکي خواهيم شد. حالا شايد يه روزي همه خاک گل کوزه گري شديم.

پي نوشت:

ميگه زندگي ايز توو شورت.... منم فکر میکنم: اين همه لباس!!! حالا چرا شورت؟! زندگي حتي تو لباس ها هم شانس نداشته