آرام و بي صدا

نمي نويسم چگونه مي پرستمت
مي نويسم که مردنم را در پايت باور نداري...
دير زماني است دلم جايي گير است،جايي که نزديکتر از من به من است
آنجا که آنچه به وفور يافت ميشود احساس است
دير زماني است  که در پي نگاه توام ،نگاه ساده و مهربانت را گم کرده ام
نميدانم کجا؟!شايد در  کوچه هاي تقدير، شايدجلوي درهاي حکمت خدا
و اکنون دير زماني است که آرام و بي صدا در خود ميشکنم