حسرت دل سپردگي

دل سپردم به فردای تاريکت

ماندم در سکوت پژمرده خيالت.

دست کشيدي از نگاه هايم که دل داده بودم به نگاه بارانی‌ات

دلم را دور راندي از دلم که سپرده بودمش به تو با آوای پر سوز بودنم.

حسرت نشين سرای دل بی آرزوی پروازت شدم.

بودنم را، به حراج عشق تو گذاردم.

چه خالی از دیروز، فردایم را به تو بخشیدم.